-
کره شمالی
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1391 10:24
دیشب یه مستندی که قبلا از اینترنت دانلود کرده بودم را فرصت کردم ببینم. در مورد کره شمالی بود. کلی از بدبختی های این ملت را نشون میداد و اینکه چطور این آدما هنوز رهبرشون را می پرستند. کلا فیلم به این صورت اومده بود بیرون که یک پزشک نپالی به صورت قاچاق تو وسایلش این دوربین را جاسازی کرده بود. پزشکه خیلی کارش درست بود....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 19:38
من خیلی به ندرت تی وی میبینم. شاید ۱۰ دقیقه در روز معمولا اگه پای تی وی هستم یکی از مستند ها یا کنفرانسهایی که خودم دوست دارم را گذاشتم روی فلش و دارم میبینم. یک بار که روی مبل لم داده بودم و حال تکون خوردن را نداشتم داشتم توی شبکه ها میکشتم تا یکی از شبکه های خبری ببینم جه خبره توی دنیا. شبکه خبری ماهواره ای بود اما...
-
یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1391 22:23
اون از وضعیت زینب اون هم از وضعیت روحی خودم اون وقت صبح بلندشی بری سر ایمیلت ببینی نتیجه اپلایت اومده و تو ریجکت شدی کلی حالت گرفته بشه. کلی هم کلاس داشته باشی تو اونروز یعنی تقریبا تمام کلاسهای ترمت تو همون روز باشه تازه اون کلاسه که کلی گاگول توش هست هم همون روز باشه. رفتی دانشگاه هنوز پاتا نگذاشتی تو یک خانوم بپرسه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1391 19:15
ای دوست قبولم کن و جانم بستان مستم کن وز هر دو جهانم بستان با هر چه دلم قرار گیرد بی تو آتش به من اندر زن و آنم بستان
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1391 23:31
دنیای بالا و پایین یه روز من می گفتم دیگری میرخت به هم امروز زینب میگه من می ریزم به هم منم به جستجو نیاز دارم. اما جستجوهای من جنسش با تو فرق داره. منم باید تو خودم دنبال یک سری جواب بگردم. خدا ما داریم چیکار می کنیم تو این زندگی ؟ عمرمون را صرف چی میکنیم؟ ارزشمون پیشت چقدره خدا؟
-
ای دوست
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1391 09:38
خدا میبینی؟ حتما میبینی. چرا بعضیها اینقدر سخت به زندگی نگاه می کنند؟ ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم وین یکدم عمر را غنیمت شمریم فردا که ازین دیر فنا در گذریم با هفت هزار سالگان سر بسریم
-
خواب من
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1391 10:05
دوش دیدم در آن بهشت برین بودم من فارغ از درد و غم و عشق حزین بودم من لب جوی و من و وی باده بدست عاشقان طرب و حوریان جمله به رقص دیدم آنگه معشوق را سوی دگر وانهادم حوریان تا رسم پیشش به سر می دویدم سوی او همچون غزال چون رسیدم پیش او شد پیر زال گفتم ای مرد معشوقم چه شد؟ پیر زالی تو محبوبم چه شد؟ گفت هان چه دیدی جز جفا...
-
حذفیات
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1391 05:30
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 11:04
سخته که کلی حرف داشته باشی و نتونی بگی. خندان که سپردی به منش میسپارم به تو از چشم حسود چمنش گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور دور باد آفت دور فلک از جان و تنش گر به سرمنزل سلمی رسی ای باد صبا چشم دارم که سلامی برسانی ز منش به ادب نافه گشایی کن از آن زلف سیاه جای دلهای عزیز است به هم برمزنش گو دلم حق وفا با خط و...
-
شارلاتانیزم مدرن
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 16:13
داشتم رانندگی میکرم یه خانومه زنگ زده که من از فلان جا تماس می گیرم و شما برنده اینترنت شدید. گفتم من اینترنت دارم. گفت این مجانیه و اگه میخواهید درخواستش را براتون میل کنم. گفت خوب بفرستید نگاه می کنم. به ایمیل من که چیزی نیومد اما دو سه روز پیش مامان میگفت که دو نفر اومدند و از مامان و مامان علی امضاء گرفتند برای...
-
دوچرخه سواری
شنبه 26 فروردینماه سال 1391 18:58
دوچرخه سواری توی یه تابلوی نقاشی که تازه خالقش با دستمال بارونیش گرد و غبار را از روش پاک کرده. خیابون مسدود شده برای ماشینها تو می مونی و تو حتی موتورسواری هم نیست خیس خیس پر از حیات
-
خودآگاهی
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1391 22:15
تو خبرها می خوندم که دو گروه از دانشمندا دارند به طور جدی رو پروژه ای کار می کنند که هدفش تولید رباتی با قابلیت ذهن انسانه! واقعا می تونند؟ هرچه بیشتر می خوندم بیشتر شک می کردم. به نظرم این گروهها بیش داشتند کارشون را بزرگ جلوه می دادند تا بتونند اعتبارات بیشتری برای پروژه هاشون بدست بیارند. از اینجور کارا متاسفانه تو...
-
مارگیر و اژدها
شنبه 12 فروردینماه سال 1391 17:52
مولانا داستان را اینگونه آغاز می کند: یک حکایت بشنو از تاریخ گوی / تا بری زین راز سر پوشیده بوی و بعد داستان مارگیری آغاز می شود که برای شکار مار به کوهستانی سرد و پربرف می رود. او به دنبال ماری می گشت اما ناگهان اژدهایی مرده یافت. در اینجا مولوی گریزی انتقادی می زند که چرا مردم به دیدن ماری حیران می شوند در حالیکه...
-
همخوانی
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1391 21:21
امین اومده بود که براش تو دانشگاه درس بگذارم. عجیب بود چون قبلا اصلا دوست نداشت البته نکته این بود که تن صداش به درد اینکار نمی خورد من هم متوجه بودم اما بروش نیاوردم. دبیرستان که بودم همیشه اول ترم که میشد با کلی ذوق شوق می رفتم کتابام را می گرفتم همیشه یادمه که من اولین کاری که میکردم این بود که کتاب ادبیات فارسی و...
-
سال نو خورشیدی
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 20:36
سال نو آغاز شده. قدیما لحظه شماری می کردیم برای عیدیهاش برای پیکهای نوروزی برای دید و بازدیداش اما دیگه اون حال و هوا نیست در واقع دلیل عمدش اینه که هر جایی میریم همه به خودشون اجازه میدند که نظرات خیرخواهانشون!! را در مورد من جاری کنند و لیستهای مورد نظر خودشون را رو کنند. انگار که بنده نمی تونم دختر مناسب پیدا کنم....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 اسفندماه سال 1390 12:57
-
عمر
سهشنبه 23 اسفندماه سال 1390 12:43
چقدر عمر زود میگذره خیلی خیلی زود. واقعا دنیا ساعتی بیش نیست. سال ۹۰ هم تمام شد. بزرگترین سرمایه یک آدم عمرشه و وای به وقتی که ندونی کجا داری صرفش می کنی. مسلما امکان پذیر نیست که برگردی پس باید با نگاه به گذشته برای آینده برنامه ریزی کرد همه این را می دونند اما کیه که جبران کنه یکی هست اینجا که شاید دهها راه برای...
-
سیمین دانشور
شنبه 20 اسفندماه سال 1390 20:58
چند روز پیش خوندم که سیمین دانشور فوت کرده. اصلا فکر نمی کردم که هنوز زندست. نامه هایی که به جلال آل احمد نوشته بود را خونده بودم. اما از آثارش تا حالا هیچ نخوندم. اونچه برای من خیلی جالبه اینه که زیر سایه مردی بزرگ باشی اما خودت اونقدر بزرگ باشی که تو را با نام جلال نشناسند و با نام زن جلال شناخته نشی بلکه خودت...
-
انتصابات
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 23:36
-
بهار
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1390 18:15
دیشب بهار خونمون بود. این بچه خیلی خیلی شلوغ و باهوشه. بیچاره مامان که دیگه حسابی از دستش به تنگ اومده بود. گاهی وقتا حرفایی میزنه که آدم مات می مونه که این بچه اینا را از کجا یاد گرفته. دقیقا مثل یک ضبط صوت رفتاری و گفتاری می مونه. همه کارای مژگان را تکرار می کنه. هزار بار به مژگان گفتم بگذارش مهد یا حداقل شروع کن...
-
خواب من
شنبه 29 بهمنماه سال 1390 18:58
-
ای پادشه خوبان
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1390 20:27
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی دایم گل این بستان شاداب نمیماند دریاب ضعیفان را در وقت توانایی دیشب گله زلفش با باد همیکردم گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند این است حریف ای دل تا باد نپیمایی مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد...
-
سالی که نکوست از بهارش پیداست :)
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1390 22:31
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 بهمنماه سال 1390 22:32
-
تولد
شنبه 15 بهمنماه سال 1390 22:22
-
آب
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1390 21:47
بچه که بود همیشه فکر می کردم که همه مشکلات و جنگهایی که تو طول تاریخ رخ داده بخاطر آب بوده یا یه جورایی کمبود منابع طبیعی البته زیاد هم بیراه نیست اون روز دبیرستانی بودم و با اون دانش فسقلی شیمی که داشتم یه آزمایشگاه شیمی توی یه صندوقچه قدیمی درست کرده بودم. هدفم هم این بود که با یه روش کم هزینه آب شور را به آب شیرین...
-
عاشقانه
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 20:11
-
خواب من
پنجشنبه 6 بهمنماه سال 1390 13:07
-
تست دقت روی افراد
جمعه 16 دیماه سال 1390 17:49
خیلی وقت پیش امین اومده بود می گفت که با یه خانومه میخواد قرار بگذاره در مورد ازدواج و اینجور چیزا از من میخواست که جایی را بهش معرفی کنم و اینکه چی بگه؟ گفتم آخه اگه من لالایی بلد بودم برای خودم می خوندم. می گفت تو پیشنهاد بده من از چندتا دیگم می پرسم بالاخره یکیشا انتخاب می کنم. یه چند جایی که شناخت کوچیکی داشتم را...
-
بهار
پنجشنبه 8 دیماه سال 1390 18:41
بهار داره آروم آروم بزرگ میشه. روزی میرسه که احتمالا این چیزایی که من نوشتم را می خونه. اون روز چند سالشه؟ مامان این چند روزه خیلی مریض بود اونقدر که نتونستیم براش تولد بگیریم. اومده میگه ماماجون مریژی مامان میگی آره عزیزم برو کنار اگه بوست کنم تو هم مریض میشی عروسکشا میاره می خوابونه پیش مامان میگه این پسر منه...