نوشتن

روزی به ایمان گفتم که بنویس روزی فرا خواهد رسید که یکی از دارایی های پر ارزشت همین نوشته هایت است و ایمان می گفت من چیزی برای نوشتن ندارم  و دست به نوشتن خوب نیست.

هنوز معتقد هستم به حرفم. آدمی حتی اگر روزهای گذر کرده بر او همه یک رنگ و یک شکل بوده باید همه را بنویسد. نوشته ها که تکراری شد خود نهیبی خواهد بود بر آدم تا به او یادآوری کند که عمرت می گذرد یک شکل  و تکراری. شاید این نهیب باعث تغییر آدم شود.

من نمی نویسم تا در روزگار پیری بخوانم و یاد خاطرات کنم. من برای حس گذر عمرم می نویسم. اما از بس ننوشتم ایمان شده ام!


شاید بالهای اندیشه ام بسته است در حصار غیر خصوصی. باید مهاجرت کنم به خلوتی دیگر تا آزادانه بنویسم.

فایل تصویری را در تلگرام  گوش می دادم ظاهرا یک استاد از دانشگاه تهران که برداشت من این بود دانش آموخته برکلی است صحبت می کرد.

محور کلی صحبت های فرد تلاش بود. اینکه خارجی ها واقعا کار می کنند و وقت را تلف نمی کنند.

هرچند صحبت های فرد اغراق آمیز بود اما راست می گفت. ملت ما افرادی هست که به هنر هدر دادن زمان خود افتخار می کنند.

من هم تا حدودی جز همین ملت هستم. سعیم این است که در روز یا کاری انجام ندهم یا اگر باید کاری را انجام دهم با جدیت دنبالش کنم. 



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد