ذهن مکًار

خیلی وقته که ننوشته ام اما نوشته ام

چند وقت پیش صبح زود زدم بیرون که برم دانشگاه خیلی زود بود و باید دقیقا مثل لیستی که برای امروز چیده بودم عمل می کردم. اما جالبه که آدم وقتی می خواهد کاری را انجام بده ذهنش یا شایدم نفسش به هر کلکی متوسل می شه تا اون را از انجام کار سودمند باز بداره.

در حین رانندگی نمی دونم چرا این فکر به ذهنم رسید که اگر استانهای ایران بر اساس  کمترین فاصله هوایی از مرکز استان تقسیم بندی میشد ایران چه شکلی در میومد.

آخه یکی نیست بگه اینم فکره. گفتم یک ساعته برنامش را می نویسم و برای کانالهای تلگرامی و خبر گزاری ها ارسال می کنم شاید مثل اون تصویر زاینده رود که فرستادم چندین هزار نفر دیدنش. 

چند ساعت وقتم را گرفت و ارسالش کردم اما زهی خیال باطل. حتی یکیشون هم انتشارش ندادن.