چقدر تند تند داره میگذره. دوران عقد شاید خیلی خاطرانگیز باشه و داره این دوران باسرعت باور نکردنی طی میشه. وضعیت من خیلی به هم داره گره می خوره از یک طرف کارای خونه را باید آمده کنم که خودش کلی کار داره از یک طرف هم باید بریم دنبال خرید عروسی از طرفی هم باید پروژه گرفته شده را تمام کنم و از طرفی هم باید خودم را برای امتحان های میان ترم آماده کن و از طرفی هم این تکالیف لعنتی را بنویسم همین باعث شده که من اصلا وقت سر خاراندان نداشته باشم.


یه موقع فکر می کنم کاش وقت فراوانی داشتم و با زینب می رفتیم کلی این طرف اون طرف یا حداقل تو سطح شهر میرفتیم بیرون. 

می خواهیم اون هفته بریم بیرون در واقع قرار بود که بریم شیراز اما متاسفانه فکر نکنم جور بشه که بریم. 

کاش عقد را عقب می انداختیم تا شاید البته شاید از این دوران می تونستیم استفاده می کردیم اما می بینم که پشت بند عقد من امتحاناتم هست و بعدشم احتمالا تمرین و الا آخر.