-
اتاق اساتید
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 14:00
یکی از جاهایی که من تو دانشگاه بهش علاقه دارم اتاق اساتیده چون همه نوع آدمی را میشه اونجا دید. از استاد معارف که می خواد به تو ثابت کنه که انیشتین شیعه بود یا استاد انقلاب که فکر می کنه تمام دنیا در فساد مطلق غرق غرقند و فقط انقلاب اسلامی ایرانه که از این فساد مبراست و اگه فسادی هم کشف میشه زیر سر انگلیسه یا کسانی که...
-
خواب من و تولد تو
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1390 18:49
-
مغالطات
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 14:27
کار پاکان را قیاس از خود مگیر گرچه باشد در نوشتن شیر، شیر آن یکی شیر است اندر وادیه و آن یکی شیر است اندر بادیه آن یکی شیر است کآدم می خورد و آن یکی شیر است کآدم می خورد <مولوی> خیلی وقت بود که کتاب خیلی بی ربط به رشته خودم نخونده بودم. تو این مدت بیشتر کامپیوتر و الکترونیک و فیزیک و نجوم می خوندم یا معمولا...
-
محرم
پنجشنبه 10 آذرماه سال 1390 15:24
از پله ها پیچیدم که بیام تو اتاقم یک دفع چیزی من را میخکوب کرد سرجام، در واقع من همیشه موقع راه رفتن غرق خیالات خودم هستم و معمولا یا رو زمین را نگاه می کنم یا تو هوا را خیلی وقتا میشه که دوستا گله می کنند که فلانی سلامت کردیم و جواب ندادی اما تو همین گیج بازی ها گاهی آدم چیزایی می بینه که مثل اینتراپت عمل می کنه....
-
خواب من
پنجشنبه 10 آذرماه سال 1390 09:23
-
خواب من
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 15:53
من خیلی خواب میبینم. گاها چندینتا تو یک شب. در کل خودم این حالت را دوست دارم بخصوص خوابهای که بعدا برام رخ میده یا بعضیش که یه جورایی علمیه. دیشب خواب دیدم که تو جلسه خیلی بزرگی بودم که همه استادای دانشگاه و همه دانشجوها بودند. کنارم ایمان نشسته بود رییس جلسه هم همین خانوم آبدارچی دانشگاه بود که اون سر جلسه یه سینی که...
-
اثبات خود
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 13:36
جایی می خوندم که خیلی از مشکلات و عدم موفقیتهایی که تو زندگی برای یک فرد پدید میاید ناشی از اینه که طرف می خواد خودشا به دیگران اثبات کنه که این اثبات خودش بر دو نوعه یکی مثبت (البته نه به این معنی که این نوع برای فرد مناسبه) طرف می خواد اثبات کنه که فرد موفقی تو زندگی بوده می خواد به بقیه اثبات کنه که خیلی باهوشتره...
-
گودر
یکشنبه 15 آبانماه سال 1390 11:43
اکثر مردها به سیاست علاقه دارند من هم جزو همین دسته هستم. روزگاری بود که تا 10 یا 15 تا سایت خبری نمی خوندم روزم شب نمی شد. کلی وقتم را می گرفت باعث می شد کلی دپرس بشم آخه نه سیاست مدارای خیلی عاقلی هم داریم. حالا خوندنش هیچی بحثایی که با این و اون در میگرفت کلی وقت گیر بود. خیلی سعی کردم این عادتم را ترک کنم اما نشد....
-
خواب
یکشنبه 15 آبانماه سال 1390 11:20
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 آبانماه سال 1390 20:55
زینب رو پست های گذشته نظر گذاشته، کلا بحثی پیش اومده بود راجع به تقلید، من تقلید را به این صورت که الان هست قبول ندارم بحث ها به این سمت رفت که این روش در واقع یک روشیه که مراجع هم قبول دارند. البته بعضیشون. داشتم به سمت دانشگاه رانندگی می کردم و به این چیزا فکر می کردم. یاد سالها پیش افتادم. جلسه سوم یا دوم بود که من...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 آبانماه سال 1390 14:39
http://sistani.org/index.php?p=827020&id=1052&page=1&perpage=10 مسائل 8، 10 و 11 دو نفر با دو نظر به شدت مخالف. هر دو هم از مراجع بسیار تاثیر گذار. دو نفر را تصور کن که یکی اعتقاد داره هرچی مرجع گفت را باید بدون چون و چرا پذیرفت و دیگری اعتقادش بر اینه که مراجع نظرشون را می گویند البته با دلیل و تو با عقلت...
-
قذافی
شنبه 30 مهرماه سال 1390 18:53
فیلم دستگیری قذافی را می دیدم. چقدر درسها در این یک دقیقه فیلم نهفته بود. امیرالمومنین، قاعد اعظم، حلال همه مشکلات دنیا، کسی که همه مردم لیبی با دل وجان می پرستندش آنچنان مفلوک التماس زندگی می کند. چه گذشت به این مرد؟ صحنه آنقدر تلخ است که با وجود اینکه می دانی قاتل 50000 انسان است بی اختیار برایش دلت می سوزد. این...
-
غم
سهشنبه 19 مهرماه سال 1390 20:16
دوستم را دیدم که الان استاد یکی از دانشگاهای خوبه ایرانه. کلی غمگین بود بیچاره خیلی حالش خراب بود. اون یکی را دیدم که اونم وضعیت خیلی خوبی از دید من داره اما اونم به نوعی دلگیر بود از این زندگی. وقتی از دور می بینی فکر می کنی که اینا همه غرق در خوشیند و هیچ مشکلی ندارند و این تویی که اینقدر دلتنگی اما وقتی نزدیک میشی...
-
stay hungry stay foolish
شنبه 16 مهرماه سال 1390 21:24
استیو جابز هم مرد. مردی که نماد اعتماد به نفس بود. آدمایی از این دست می تونند سرمشق یک زندگی موفق باشند به نظر من اونچیزی که باعث شد جابز موفق بشه عشق به کاری بود که می کرد. اینروزا خیلی ها دارند در موردش حرف میزنند یه جورایی این یه عادت عمومیه که وقتی یکی میمیره بلافاصله همه شروع می کنند از تعریف و تمجید ازش. من جابز...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 15:24
دیگه دست و دل نوشتن ندارم یعنی یه روزگاری عادت شده بود به هر دلیلی یه متنی می نوشتم اما الان اینطور نیست. این بده که من این عادت را از دست دادم باید برش گردونم این فقط نوشتن نیست که تغییر کرده چیزای دیگه هم دیگه مثل گذشته نیست یا حداقل ذوق گذشته توش دیده نمیشه. مطلب دارم اما حسش نیست یا جاش اینجا نیست یا مطمئن نیستم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1390 20:26
سخـن عشـق تو بیآنکـه برآیـد به زبـانـم رنگ رخسـاره خبر میدهـد از حال نهـانـم گـاه گویـم که بنـالـم ز پـریشــانــی حـالـم باز گویم که عیـانست چه حاجت به بیـانـم گر چنـانست که روزی من مسکیـن گدا را بـه در غـیــر ببینـی ز در خــویــش بـرانــم من در اندیشهی آنم که روان بر تو فشانم نه در اندیشـه که خود را ز کمنـدت...
-
عمه ملَچ
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1390 13:15
یک روز این بهار اینجا نباشه انگار یه چیزی کمه. تو این یک ماهی که اومده اصفهان اصلا بچه یه جهش تو زبونش رخ داده. کلی بلبل زبونی می کنه مامان میگه که کوچیکیای مژگان هم همینطور بوده . اومده میگه دایی کتاب را بده به من می گم اینجات چی شده ، دوباره حرف خودشا میگه منم همون حرفم را می گه یکهو عصبانی میشه میگه می گم این کتاب...
-
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1390 18:15
شب چو در بستم و مست از مینابش کردم ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع آتشی در دلش افکندم و آبش کردم غرق خون بود و نمیمرد ز حسرت فرهاد خواندم افسانه شیرین و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 مردادماه سال 1390 06:14
خداوند سبحان وقتی مردم را آفرید از اطاعتشان بی نیاز و از معصیتشان ایمن بود، چرا که نه معصیت گناهکاران زیانی به او می رساند و نه اطاعت فرمانبرداران سودی . پس معیشت مردم را بین آنان تقسیم کرد و هر کس را در دنیا در موضع خود قرار داد. پارسایان در دنیا اهل فضیلت اند. سخن آنان صواب و جامه ی آنان میانه روی و روش آنان فروتنی...
-
بهار
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1390 19:23
تقریبا روزی نیست که این بهار اینجا نباشه. در واقع اگه یه روز نبینش کلی دل تنگش میشی. مژگان و سعید دیگه منتقل شدند اصفهان و الان تو خونه من زندگی می کنند. دیگه مامان حسابی دورش شلوغه. این دوتا فسقلیها از سر و کول خونه بالا میرند. اما انگار خونواده ما حالا حالا با زاهدان کار داره آخه اسماعیل با کلی بد شانسی سربازیش را...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 مردادماه سال 1390 15:20
دوست ندارم ازم خبر داشته باشند بدونند کجا میرم، کجا هستم، برنامم چیه، چی کار دارم می کنم، و اینا در حالیه که خودشون کوچکترین خبری ازشون نیست حتی کاری می کنند که تو دسترسی به هیچی نداشته باشی.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 19:55
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 مردادماه سال 1390 16:34
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1390 01:02
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 مردادماه سال 1390 00:55
-
کنسرت
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 20:00
دیشب رفتم یه کنسرت که یه جورایی از کشور ترکمنستان اومده بودند. کنسرتشون تو تالار خورشید بود خیلی جای کوچیکی بود جمعیت کمی اومده بودند خیلیهاشون را ترکمنهای اهل اصفهان تشکیل می دادند اینا می شد از صحبت هایی که بینشون رد و بدل می شد بفهمی. بدک نبود. من تو موسیقی سوادم در حد حس درونیه یا دقیقتر اگه بگم هیچی از اصولش نمی...
-
عروسی مریم
جمعه 24 تیرماه سال 1390 03:06
امشب رفته بودیم عروسی مریم خاله. یه یک ساعتی هست اومدیم، خوابم نمی بره. عروسی خوبی بود نه زیاد تجملی بود نه خیلی ساده. امیدوارم که خوشبخت بشند. داماد خیلی آدم خوبیه کاملا از کاراش معلومه خیلی خوشحالم که اینجور آدمی داماد خاله شد. قصه مریم را قبلن نوشتم. خیلی گوشه و کنایه وجود داشت. من تقریبا به هیچ گوشه و کنایه ای...
-
زندگی
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1390 18:09
شب آرامی بود می روم در ایوان، تا بپرسم از خود زندگی یعنی چه؟ مادرم سینی چایی در دست گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا لب پاشویه نشست پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد شعر زیبایی خواند و مرا برد به آرامش زیبای یقین با خودم می گفتم زندگی راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله آمدن و...
-
حرفه ای
شنبه 18 تیرماه سال 1390 17:41
دارم روی کارای رمز نگاری و از اینجور چیزا کار می کنم. کلا برای اینکار ها باید اول بری ببینی چه روشهایی وجود داره که می تونه رمزها را باز کنه. تو همین زمان یه برنامه بهم پیشنهاد شده که اونم می خواست برنامه را یه جوری رجیستر کنه که مردم نتونند بدون اجازه کپی کنند. کلا نمی رسیدم که اونا انجام بدم برای همینم گشتم یه آقایی...
-
همکار
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 14:53
این ترم هم تموم شد. ترم خوبی بود. نسبتا خیلی راحت بودم این ترم، چون هم تجربم بیشتر شده بود هم شناخته تر شده بودم. هیئت علمی های دیگه خیلی خوبند کسی به کار کسی کار نداره پشت سر هم حرف نمی زنند و کلی هم از هم دفاع می کنند. جو اینجا بدک نیست. کلی چیز یاد گرفتم و کلی با آدمای جدید آشنا شدم. از وضع دانشجو ها زیاد راضی...