شروع بی موضوع

حسابی خودم را مشغول کردم!!

اول هفته می رم صنعتی کلاس دکترا و آخر هفته هم میام سپاهان و همون بلاهایی که استادهای صنعتی سرمون آوردند را سر بچه ها میارم.


البته شوخی کردم اونا کجا و اینا کجا. یه تکلیف درسی صنعتی می تونه به اندازه دو یا شاید سه تا از پروژهای سپاهان کار ببره.

وقتی بچه ها میان پروژه هاشون را تحویل میدند گاهی دل آدم می گیره بخصوص وقتی که می بینی طرف هیچ گونه قواعد نگارشی را رعایت نکرده و کلی هم داره قسم می خوره که ماههاست داره رو پروژش کار می کنه بعدش میبینی که کپی کرده. یکیشون وقتی که پروژش را آورده بود که من بدم به استادش وقتی پروژش را دیدم ماتم زده بود یعنی میشه یکی اینهمه پرت باشه؟


درست مثل این بود که شعر نوشته باشه دقیقا مثل کتاب شعر بود که همه بیتها وسط با طول نابرابر.


برام مهم نیست که اینا چیز بدرد بخور دارند میارند یانه هرچند که اگه بدرد بخور باشه خوب مسلما خیلی خوبه اما اونچی که من را خیلی دلگیر میکنه اینه که 


با اینکار از همین ابتدای جوونیشون دارند تقلب و بی مسولیتی را تو وجود خودشون نهادینه می کنند. می تونم کاری کنم که همشون امضای من را برای تحویل پروژه بخواند اما خودم تو شرایطی هستم که نمی تونم وقت بگذارم در واقع قسمت وقت گیرش اینه که به اینا هالی کنی که بابا قانون ها ایناست.


یه فکری براش می کنم بالاخره نمی گذارم که اینجور بمونه.

باید وبلاگ نویسی را شروع کنم زیاد مثل گذشته راحت نیستم آخه می ترسم یه روزی یکی که محرم نیست ایجا را پیدا کنه برای همینم خیلی از اتفاقات را نمی تونم توش بنویسم.


باید بگردم ببینم برنامه ای هست که بشه با اون فقط بر روی کامپیوتر خاطره نوشت تا با اون اونایی که خیلی خصوصی محسوب میشه را بنویسم و اونایی که مهم نیست را اینجا