خواب من و تولد تو

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مغالطات

کار پاکان را قیاس از خود مگیر            گرچه باشد در نوشتن شیر، شیر

آن یکی شیر است اندر وادیه            و آن یکی شیر است اندر بادیه

آن یکی شیر است کآدم می خورد       و آن یکی شیر است کآدم می خورد

<مولوی> 


خیلی وقت بود که کتاب خیلی بی ربط به رشته خودم نخونده بودم. تو این مدت بیشتر کامپیوتر و الکترونیک و فیزیک و نجوم می خوندم یا معمولا مستند های علمی مربوطه به فیزیک را می دیدم. من بجز اینا به شعر و فلسفه و ادبیات  خیلی علاقه دارم. 

دوستی دارم که خیلی حرفه ایه تو سخن گفتن من همیشه بهش می گم که ما باید یک کلاس سفسطه پیش شما پاس کنیم. چند روز پیش رفتم اتاقش داشتیم با هم حرف می زدیم که دیدم تو کتابخونش یه کتاب هست با نام مغالطات.


کلی تعطیلی در پیش بود و  من هم بدم نمیومد که اونا بخونم. خلاصه اینکه ما این چند روز عاشورا تاسوعا را رو مبل خانه در حال کتاب خوندن بودیم. یه 250 صفحه ای ازش را خوندم. بدک نبود کتاب مربوط به حوزه بود. تازه فهمیدم که چرا این آخوند ها اینهمه حراف هستند نگو اینا را می خونند. 

خود نویسنده اولش میگه که قصد این نیست که مغالطه کردن را به کسی یاد بده بلکه هدفش اینه که به آدم ها یاد بده که چگونه از مغالطه پرهیز کنند.

یا در صورت مواجهه با اون چطور جلوی اون را بگیرند.


نمیشه بگی کتاب خیلی مفیدیه یا خیلی بیخود به هر حال فایده هایی داره اما نسبت به وقتی که میگذاری برای خوندنش زیاد جالب نیست. مهارت سفسطه بازی را چه بخواهی چه نخواهی تقویت می کنه.


بعد از خوندن کتاب همینجوری تی وی را روشن کردم داشت اخبار می گفت چون ذهنم این چند روزه رو این موضوع کار می کرد دیگه به صحبت کردن همه کس حساس شده بودم. می شد بگی بالا 10 مورد مغالطه تو اخبار جمهوری اسلامی بود. 


اومدم دانشگاه پشت در اتاق دوستم برنامه کلاسیش را زده بود دیدم به به چه مغالطه این تو این برنامه کرده و ما تو این مدت ازش خبر نداشتیم.


تو کتاب یه جایی مغالطه های که تو شکل میشه کرد  را یاد میده. مثلا میگه فرض کنید که درآمد رستوران داران آمریکایی سه برابر رستوران داران آسیاییه اگه اینا بخواهی با نمودار نشون بدی چیز جالبی در نمیاد اما مثلا می تونی یه رستوران دار آسیایی و آمریکایی بکشی که جلو آسیاییه یه گاو صندوق هست و جلوی آمریکاییه سه تا گاو صندوقه. اگه این کار را انجام بدی هیچ مغالطه ای نکردی.


اما اگه بخوای مغالطه کنی و مثلا بخوای نشون بدی که درآمد آمریکاییه خیلی خیلی بیشتره می تونی جلوی آسیایه همون یک صندوق را قرار بدی و برای آمریکاییه هم یک صندوق با این تفاوت که صندوق آمریکاییه هم از نظر طول هم از نظر عرض و ارتفاع سه برابر صندوق آسیایست. ظاهرا تو نسبت یک به سه را رعایت کردی اما در واقع صندوق آمریکاییه 27 برابر آسیایست یا از نظر شکلی (دو بعدی) 9 برابر اونه.


حالا این به کنار ببین چه ذهن خلاقی میخواد که این را ربط بده به برنامه کلاسی .

ریاست دانشگاه خیلی تاکید داره که مراجعه دانشجویی باید خیلی زیاد باشه. وقتی میای برنامه این دوستمون را میبینی میگی خوب خیلی مراجع گذاشته مثلا تو برنامش مستطیل های گنده داره که این ساعت فلان کلاس را دارم بعدش مثلا مراجعه و الا آخر پیش خودت می گی خوب حداقل یک سوم روزش را گذاشته برای مراجعه و این خیلی خوبه اما بعد که بالاش ساعت مراجعه را می بینی نوشته 10 تا 10:30 



روزی هنگامی که ابن جوزی در بالای منبر بوده، مردم از او می خواهند که با صراحت بگوید بعد از پیامبر اکرم(ص)خلیفه برحق و بلافصل حضرت رسول چه کسی بوده است. ابن جوزی در پاسخ می گوید: خلیفه بلافصل کسی است که دختر وی در خانه اوست. "من کانت بنته فى بیته " می دانیم که حضرت علی(ع) داماد پیامبر و پیامبر نیز داماد ابوبکر بوده است.

محرم

از پله ها پیچیدم که بیام تو اتاقم یک دفع چیزی من را میخکوب کرد سرجام، در واقع من همیشه موقع راه رفتن غرق خیالات خودم هستم و معمولا یا رو زمین را نگاه می کنم یا تو هوا را خیلی وقتا میشه که دوستا گله می کنند که فلانی سلامت کردیم و جواب ندادی اما تو همین گیج بازی ها گاهی آدم چیزایی می بینه که مثل اینتراپت عمل می کنه.


دیدم بعله اون چیزی که به من اینتراپت داده بود کلمه زینب بود آخه یه پستر گنده زده بودند با عبارت بزرگ زینب پژوهان. ظاهرا در مورد حضرت زینب بود دوست داشتم برم آخه خودم هم بهش علاقه دارم البته این علاقه هیچ ربطی به زینب نداره. 


محرم اومده و همه جا می تونی نشونیش را ببینی. واقعا میشه گفت که این مراسم کاملا مردمی و خودجوشه البته حکومت هم  ازش دفاع می کنه. همه به امام حسین علاقه دارند انصافا هم این علاقه بی دلیل نیست کسی همه خونواده خودشا به راهی ببره که احتمال برگشتش خیلی کمه همیشه گفتم اوج حادثه وقتیه که با اون همه مصیبت زینب در جواب میگه چیزی جز زیبایی نمی بینم. از پدری به اون شریفی و عظمت تربیت پسر و دختری غیر از این انتظار نمیره.


کوچیک که بودم مامان یه زنجیر کوچولو می داد بهم، می رفتم دسته و زنجیر می زدم تو ذهن کوچیکمون کرده بودند که این سرخی ها ایجاد شده روی پوست تو آتیش جهنم نمیسوزه و ما هم با اون دستای کوجیکمون محکمتر زنجیر می زدیم تا سرختر بشه و ثواب بیشتری ببریم. بزرگ که شدم دیگه نرفتم بیشتر میرفتم سینه زنی اونم هر از گاهی البته یه چند باری هم با علی رفتم شاهین شهر تا به سبک خوزستانیها سینه بزنیم. خیلی منظم و قشنگ و باشور بود اما دریغ از

دو ریال شعور، عاشورا نبود بیشتر حسین پارتی بود انواع و اقسام جلوه گری ها را میشد دید دیگه اونجا نرفتم.

هیچ وقت برای امام حسین گریه نکردم یا اون شمر و دارو دستشا نفرین نکردم.  خدای عادلی که میشناسم و امامی که از آزادگیش شنیدم هرگز به گریه من و امثال من نیاز نداشت. اگه اشکی هم جاری شد برای حال خودم بوده که در مقایسه با این انسان ها چقدر حقیرم و چقدر از خدا دور. خدای عادلی که میشناسم

منتظر این نیست که من نفرین کنم تا آتش گناه دیگران را زیاد کنه، خدای من ذره ای ظلم به مخلوق خودش نمی کنه و هر کس دقیقا به اندازه گناهش تاوان می بینه.


همه جا سیاهه تقریبا کوچه ای وجود نداره که مراسمی توش نباشه. 

صحنه ها هم جالبه، طرف را تو می دونی چیکارست و مراسم شراب آخر هفتش ترک نمیشه اما تو این ده روز می تونی بگی کاملا یه آدم دیگه ای شده به قول خودش به عشق سالار شهیدان.

تفکر کشنده ای که این جماعت مداح و آخوند تو سر این آدما انداختند اینه که تو سال هر غلطی خواستی انجام بده اما این ده روز را آدم باشه.

مگه خدا کسی را که به عشق حسین سینه میزنه و اشک میریرزه را تو آتش میبره؟

آی آدما این حسین بلیط بهشتیه شماست؟