خوابهای من



من خیلی خواب دیدن را دوست دارم چون هیچ قیدی توش نیست از همه جا و از همه چیز بدون در نظر گرفتن هیچ قانونی یا علت یا معلولی.

حالا اگه این خواب معنا گرا یا پیچیده هم باشه که معرکست اگه تو آینده هم رخ بده که دیگه یه جور سوپرایزه برای من.

چند روزه که خوابهای عجیبی می بینم جالبیش اینه که همش را با جزئیاتش یادم میاد.


چند شب پیش خواب دیدم که بالای کوهی بودم که زیرش یه غار بسیار بزرگ بود که آب داخلش می رفت بعد گفتم که من باید برم داخل اون غار از روی کوه پرید پایین اما جالبیش این بوده با وجود بدن آدمیزادی که داشتم احساس کردم که می تونم مثل پرندها پرواز کنم خیلی جالب بود اوج می گرفتم پایین و بالا می رفتم حتی شتاب می گرفتم هنوز حسش را دارم.


چند شب پیش هم خواب دیدم که درست یادم نیست یه خروس بود که به خاطر یه کاری که یادم نیست که من کرده بودم گشته شده بود و اونقدر خون ازش میومد که تمام باغچه را پر کرده بود و من بسیار ناراحت بودم که خدا آخه چرا من که اینقدر در مورد حیوونات دل نازکم باید این حیوونکی را بکشم.


اما دیشب خواب خیلی عجیبی دیدم.

با خونواده رفته بودیم جایی که یه رودخونه داشت من گفتم که من را ببینید که تازگی ها شنای پروانه را چطور یاد گرفتم بعد وارد رودخونه شدم و شروع کردم به شنا اما وقتی به خودم اومدم دیدم که مثل یک قورباغه دارم روی آسفالت بالا پایین میپرم بعد درست دقت کردم دیدم که تمام رودخونه خشک شده وبه صورت آسفالت دراومده از رودخونه اومدم بیرون گفتم من شنام خیلی خوبه اما این رودخونه خشک شده. نگاه کردم دیدم که دوباره رودخونه به حال اولش در اومده دوباره حادثه تکرار شد. تو عالم خواب می دونستم که یه مشکلی پیش اومده اما نمی دونستم خوابم.


وقتی خواب خوب می بینم می گم حتما رخ می ده اما وقتی بده میگم این فقط یه خوابه




محمد(ص)

امروز روز وفات پیامبر هست. 

اون روزا یه شعری بود راجع به پیامبر که مال نظامی بود یادم نیست کلاس چندم بودم. اما حفظش بودم. البته خلاصه شدش بود تقریبا یه 15 بیتی بود.


محمد کافرینش هست خاکش     هزاران آفرین بر جان پاکش
چراغ افروز چشم اهل بینش     طراز کار گاه آفرینش
سرو سرهنگ میدان وفا را     سپه سالار و سر خیل انبیا را
مرقع بر کش نر ماده‌ای چند     شفاعت خواه کار افتاده‌ای چند
ریاحین بخش باغ صبحگاهی     کلید مخزن گنج الهی
یتیمان را نوازش در نسیمش     از آنجا نام شد در یتیمش
به معنی کیمیای خاک آدم     به صورت توتیای چشم عالم
سرای شرع را چون چار حد بست     بنا بر چار دیوار ابد بست
ز شرع خود نبوت را نوی داد     خرد را در پناهش پیروی داد
اساس شرع او ختم جهانست     شریعت‌ها بدو منسوخ از آنست
جوانمردی رحیم و تند چون شیر     زبانش گه کلید و گاه شمشیر
ایازی خاص و از خاصان گزیده     ز مسعودی به محمودی رسیده
خدایش تیغ نصرت داده در چنگ     کز آهن نقش داند بست بر سنگ
به معجز بدگمانان را خجل کرد     جهانی سنگدل را تنگ دل کرد
چو گل بر آبروی دوستان شاد     چو سرو از آبخورد عالم آزاد
فلک را داده سروش سبز پوشی     عمامش باد را عنبر فروشی
زده در موکب سلطان سوارش     به نوبت پنج نوبت چار یارش
سریر عرش را نعلین او تاج     امین وحی و صاحب سر معراج
ز چاهی برده مهدی را به انجم     ز خاکی کرده دیوی را به مردم
خلیل از خیل تاشان سپاهش     کلیم از چاوشان بارگاهش
برنج و راحتش در کوه و غاری     حرم ماری و محرم سوسماری
گهی دندان بدست سنگ داده     گهی لب بر سر سنگی نهاده
لب و دندانش از آن در سنگ زد چنگ     که دارد لعل و گوهر جای در سنگ
سر دندان کنش را زیر چنبر     فلک دندان کنان آورده بر در
بصر در خواب و دل در استقامت     زبانش امتی گو تا قیامت
من آن تشنه لب غمناک اویم     که او آب من و من خاک اویم
به خدمت کرده‌ام بسیار تقصیر     چه تدبیر ای نبی‌الله چه تدبیر
کنم درخواستی زان روضه پاک     که یک خواهش کنی در کار این خاک
برآری دست از آن بردیمانی     نمائی دست برد آنگه که دانی
کالهی بر نظامی کار بگشای     ز نفس کافرش زنار بگشای
دلش در مخزن آسایش آور     بر آن بخشودنی بخشایش آور
اگر چه جرم او کوه گران است     ترا دریای رحمت بیکرانست
بیامرزش روان آمرزی آخر     خدای رایگان آمرزی آخر

حکومت

دل گرفته. این چند روزه که تو خونم تی وی را خیلی می بینم. سعی کرده بودم که از سیاست فاصله بگیرم اما چه کنم که خودش میاد سراغم.

حالم از این حکومت بهم میخوره. 

همه خواص حکومتهای مستبد توش هست. تا تقی به توقی می خوره هر چی که می تونه ارتباط دهنده مردم باشه را مختل می کنند. موبایل قطع،اس ام اس قطع، میل قطع، فیس بوک قطع


همه دنیا دارند تو شبکه های اجتماعی سرمایه گذاری می کنند اونوقت این کشور گل و بلبل ما هر روز مردمش را محدود تر می کنه.

چیزی به نام شبکه اجتماعی وجود نداره اصلا چه معنی داره که مردم با هم در ارتباط باشند. همون رسانه ملی بسشونه.

رفیقای کمونیستشونم همینطورند(چین،روسیه،کره شمالی، کوبا، ونزوئلا)

تو تی وی میاد میگه حکومت ولایت مطلقه فقیه با دیکتاتوری خیلی فرق داره بعد میاد صفات دیکتاتوری را میگه بعدش میگه اما در حکومت فقیه اینطور نیست چون حکومت فقیه نباید دروغ بگه نباید ظلم کنه نباید چه و چه کنه اگر بکند به صورت اتوماتیک دیگر این فقیه شایستگی حکومت ندارد پس در نتیجه دیکتاتوری نیست. ای بنازم به اون استدلالت

روح سقراط وافلاطون را حسابی تکون دادی

مثل اینه که من بیام بگم حکومت شاهنشاهی آزادی مطلق است چون باید شاه به مردم آزادی بدهد پس در حکومت شاه آزادی و جود دارد و اگه این آزادی را شاه به مردم نداد خودش به صورت اتوماتیک دیگر شاه نیست.

فقط یکی نیست بگه این اتوماتیکش کجاشه یا چه سیستمی این شرایط مربوطه را بهش نظارت می کنه.


بی خیال حالم گرفتست می تونم به خدا هم گیر بدم!!!

اما یه حدیث از پیامبر هست که میگه


 الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم


یعنی حکومت با کفر باقی می مونه اما با ظلم نه.

اونم حکومتی که مردمش را تهدید میکنه و از اون طرف ازشون بشدت می ترسه.