تست دقت روی افراد

خیلی وقت پیش امین اومده بود می گفت که با یه خانومه میخواد قرار بگذاره در مورد ازدواج و اینجور چیزا از من میخواست که جایی را بهش معرفی کنم و اینکه چی بگه؟


گفتم آخه اگه من لالایی بلد بودم برای خودم می خوندم. می گفت تو پیشنهاد بده من از چندتا دیگم می پرسم بالاخره یکیشا انتخاب می کنم.


یه چند جایی که شناخت کوچیکی داشتم را بهش معرفی کردم گفتم برای اینکه چی بگی هم به نظرم بشین یه کاغذ بزار جلوت بعد هرچی تو ذهنت در مورد زندگی آینده، آرزوها، نیازها و چیزایی که دوست داری یا نداری تو ذهنت اومد را رو کاغذ بنویس حتی اگه مسخره یا بی پایه باشه.


بعد که 50 تا 100 تا شده شروع کن دسته بندی و بی اهمیت ها را حذف کن از اون می تونی مشخصات و درصد مهم بودن هر کدوم را بکشی بیرون، وقتی اینکار را کردی باید یه چاشنیه اینترنتی هم باش قاطی کنی یعنی کلی سایت هست که در مورد سوالات پیش از ازدواج و روشهای بحث  و روشهای تست را توضیح داده از اونا می تونی مواردی  که فراموش کردی را اضافه کنی. 


امین رفت به همون هتل عباسی اما نحسی اونجا نگرفتش و بعد از چند جلسه دیگه (فکر کنم) بالاخره ازدواج کرد. بعضیها چقدر زود دل می بندند!


من هم وقتی می خواستم با زینب صحبت را شروع کنم از همین روش استفاده کردم اما تقریبا هیچ کدوم فایده ای نداشت یا حداقل روی زینب کارایی نداشت. سایت می گفت ببین اگه فلان چیز برات مهمه و ممکنه که طرف نقش بازی کنه و تو از این میترسی که از تو پنهان کنه باید اونا تستش کنی اینکه چطور تست کنی بستگی به طرف و موضوع داره. 


وقتی با زینب برای دیدار رو در رو قرار گذاشته بودم اینا را می خوندم و تو سرم این بود که خوب چطور میشه تست کرد که هم بشه بهش تکیه کرد هم زینب متوجه نشه. همین فکررا تو سرم بود که به خودم گفتم عقل سلیم میگه که این امکان هم وجود داره که زینب هم بخواد تو را تست کنه.


وقتی رفتم سر قرار حدس می زدم که زینب بخواد سه تا تست انجام بده اولیش تست به قول خودش دقت روی افراد( فضولی) بود. این ذهنیت از اون دفعه ای که من میلش را چک کرده بودم تو ذهنش شکل گرفته بود. خیلی سخته که تو یه آدم نیمه گیج باشی و همیشه تو حال و هوای خودت باشی  بعد یکی بیاد بگه زیاد رو بقیه دقت می کنی. چندبار براش توضیح دادم که این دقت معنی دیگه ای داره اما امان از وقتی که ذهن یک آدم نسبت به دیگری خراب باشه اوقت همه چی سیاه دیده میشه.


خیلی دوست داشتم بدونم می خواد چطور این تست را انجام بده. وسطهای بحث ها بود که به بهانه ای خواست بره بیرون و برگرده یه دفترچه درست یادم نیست دقیقا چی بود باهاش بود که ظاهرا یک سری یاداشت توش بود. وقتی می خواست بلند بشه دفترش را طوری ورق زد که من هم متوجه بشم نتونستم بخونم اما انگار اولش خیلی بزرگ و با خط زیبا نوشته بود عشق. 


بلند شد رفت. می خواست من را تحریک کنه که برم سر دفترش شاید!

با خودم عهد کرده بودم هیچ وقت بهش دورغ نگم یا هیچ وقت تظاهر نکنم به چیزی که نیستم. من هرگز اینقدر پست نبودم که این کار را بکنم که اگه اینطور بود حتی با وجود اینکه می دونستم دارم تست میشم حتما اینکار را می کردم. پیش خودم می گفتم یعنی زینب فکر می کنه که من از این اخلاقها  دارم؟ 


تست دوم هم رخ داد فقط نمی تونم بنویسم. سومی یا رخ نداد یا من متوجه نشدم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد