علی شریعتی

به مناسبت درگذشت علی شریعتی:

ای علی! همیشه فکر می‌کردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت و چقدر متأثرم که اکنون من بر تو مرثیه میخوانم ! ای علی! من آمده‌ام که بر حال زار خود گریه کنم، زیرا تو بزرگتر از آنی که به گریه و لابه ما احتیاج داشته باشی!…خوش داشتم که وجود غم‌آلود خود را به سرپنجه هنرمند تو بسپارم، و تو نیِ وجودم را با هنرمندی خود بنوازی و از لابلای زیر و بم تار و پود وجودم، سرود عشق و آوای تنهایی و آواز بیابان و موسیقی آسمان بشنوی.می‌خواستم که غم‌های دلم را بر تو بگشایم و تو «اکسیر صفت» غم‌های کثیفم را به زیبایی مبدّل کنی و سوزوگداز دلم را تسکین بخشی.

می‌خواستم که پرده‌های جدیدی از ظلم وستم را که بر شیعیان علی(ع) و حسین(ع) می‌گذرد، بر تو نشان دهم و کینه‌ها و حقه‌ها و تهمت‌ها و دسیسه‌بازی‌های کثیفی را که از زمان ابوسفیان تا به امروز بر همه جا ظلمت افکنده است بنمایانم.ای علی! تو را وقتی شناختم که کویر تو را شکافتم و در اعماق قلبت و روحت شنا کردم و احساسات خفته وناگفته خود را در آن یافتم. قبل از آن خود را تنها می‌دیدم و حتی از احساسات و افکار خود خجل بودم و گاهگاهی از غیرطبیعی بودن خود شرم می‌کردم؛ اما هنگامی ‌که با تو آشنا شدم، در دوری دور از تنهایی به در آمدم و با تو هم‌راز و همنشین شدم. ای علی! تو مرا به خویشتن آشنا کردی. من از خود بیگانه بودم. همه ابعاد روحی و معنوی خود را نمی‌دانستم. تو دریچه‌ای به سوی من باز کردی و مرا به دیدار این بوستان شورانگیز بردی و زشتی‌ها و زیبایی‌های آن را به من نشان دادی. 
ای علی! شاید تعجب کنی اگر بگویم که همین هفته گذشته که به محور جنگ «بنت جبیل» رفته بودم و چند روزی را در سنگرهای متقدّم «تل مسعود» در میان جنگندگان «امل» گذراندم، فقط یک کتاب با خودم بردم و آن «کویر» تو بود؛ کویر که یک عالم معنا و غنا داشت و مرا به آسمان‌ها می‌برد و ازلیّت و ابدیّت را متصل می‌کرد؛ کویری که در آن ندای عدم را می‌شنیدم، از فشار وجود می‌آرمیدم، به ملکوت آسمان‌ها پرواز می‌کردم و در دنیای تنهایی به درجه وحدت می‌رسیدم؛ کویری که گوهر وجود مرا، لخت و عریان، در برابر آفتاب سوزان حقیقت قرار داده، می‌گداخت و همه ناخالصی‌ها را دود و خاکستر می‌کرد و مرا در قربانگاه عشق، فدای پروردگار عالم می‌نمود…

ای علی! همراه تو به کویر می‌روم؛ کویر تنهایی، زیر آتش سوزان عشق، در توفان‌های سهمگین تاریخ که امواج ظلم و ستم، در دریای بی‌انتهای محرومیت و شکنجه، بر پیکر کشتی شکسته حیات وجود ما می‌تازد.
ای علی! همراه تو به حج می‌روم؛ در میان شور و شوق، در مقابل ابّهت وجلال، محو می‌شوم، اندامم می‌لرزد و خدا را از دریچه چشم تو می‌بینم و همراه روح بلند تو به پرواز در می‌آیم و با خدا به درجه وحدت می‌رسم. ای علی! همراه تو به قلب تاریخ فرو می‌روم، راه و رسم عشق بازی را می‌آموزم و به علی بزرگ آن‌قدر عشق می‌ورزم که از سر تا به پا می‌سوزم….

ای علی! همراه تو به دیدار اتاق کوچک فاطمه می‌روم؛ اتاقی که با همه کوچکی‌اش، از دنیا و همه تاریخ بزرگتر است؛ اتاقی که یک در به مسجدالنبی دارد و پیغمبر بزرگ، آن را با نبوّت خود مبارک کرده است، اتاق کوچکی که علی(ع)، فاطمه(س)، زینب(س)، حسن(ع) و حسین(ع) را یکجا در خود جمع نموده است؛ اتاق کوچکی که مظهر عشق، فداکاری، ایمان، استقامت و شهادت است. 
راستی چقدر دل‌انگیز است آنجا که فاطمه کوچک را نشان می‌دهی که صورت خاک‌آلود پدر بزرگوارش را با دست‌های بسیار کوچکش نوازش می‌دهد و زیر بغل او را که بی‌هوش بر زمین افتاده است، می‌گیرد و بلند می‌کند!

ای علی! تو «ابوذر غفاری» را به من شناساندی، مبارزات بی‌امانش را علیه ظلم و ستم نشان دادی، شجاعت، صراحت، پاکی و ایمانش را نمودی و این پیرمرد آهنین‌اراده را چه زیبا تصویر کردی، وقتی که استخوان‌پاره‌ای را به دست گرفته، بر فرق «ابن کعب» می‌کوبد و خون به راه می‌اندازد! من فریاد ضجه‌آسای ابوذر را از حلقوم تو می‌شنوم و در برق چشمانت، خشم او را می‌بینم، در سوز و گداز تو، بیابان سوزان ربذه را می‌یابم که ابوذر قهرمان، بر شن‌های داغ افتاده، در تنهایی و فقر جان می‌دهد … .
‌ای علی! تو در دنیای معاصر، با شیطان‌ها و طاغوت‌ها به جنگ پرداختی، با زر و زور و تزویر درافتادی؛ با تکفیر روحانی‌نمایان، با دشمنی غرب‌زدگان، با تحریف تاریخ، با خدعه علم، با جادوگری هنر روبه‌رو شدی، همه آنها علیه تو به جنگ پرداختند؛ اما تو با معجزه حق و ایمان و روح، بر آنها چیره شدی، با تکیه به ایمان به خدا و صبر و تحمل دریا و ایستادگی کوه و برّندگی شهادت، به مبارزه خداوندان «زر و زور و تزویر» برخاستی و همه را به زانو در آوردی.
ای علی! دینداران متعصّب و جاهل، تو را به حربه تکفیر کوفتند و از هیچ دشمنی و تهمت فروگذار نکردند و غربزدگان نیز که خود را به دروغ، «روشنفکر» می‌نامیدند، تو را به تهمت ارتجاع کوبیدند و اهانت‌ها کردند. رژیم شاه نیز که نمی‌توانست وجود تو را تحمّل کند و روشنگری تو را مخالف مصالح خود می‌دید، تو را به زنجیر کشید و بالاخره… «شهید» کرد

(چمران)

پشت سر هر معشوق

پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است. پشت سر هر آنچه که دوستش می داری.
و تو برای اینکه معشوقت را از دست ندهی، بهتر است بالاتر را نگاه نکنی. زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد و او آنقدر بزرگ است که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند.

پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است. اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی، اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح، خدا چندان کاری به کارت ندارد. اجازه می دهد که عاشقی کنی، تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی...

اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی، خدا با تو سختگیرتر می شود. هر قدر که در عاشقی عمیق تر شوی و پاکبازتر و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر، بیشتر باید از خدا بترسی. زیرا خدا از عشق های پاک وعمیق و ناب و زیبا نمی گذرد، مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند.

پشت سر هر معشوقی، خدا ایستاده است و هر گامی که تو در عشق برمی داری، خدا هم گامی در غیرت برمی دارد. تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر.
و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است و وصل چه ممکن و عشق چه آسان، خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد و معشوقت را درهم می کوبد؛ معشوقت، هر کس که باشد و هر جا که باشد و هر قدر که باشد. خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او، چیزی فاصله بیندازد.
معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است. ناامیدی از اینجا و آنجا، ناامیدی از این کس و آن کس. ناامیدی از این چیز و آن چیز.
تو ناامید می شوی و گمان می کنی که عشق بیهوده ترین کارهاست. و برآنی که شکست خورده ای و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق و آن همه عشق را تلف کرده ای.
اما خوب که نگاه کنی می بینی حتی قطره ای از عشقت، حتی قطره ای هم هدر نرفته است. خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته و به حساب خود گذاشته است.
خدا به تو می گوید: مگر نمی دانستی که پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است؟ تو برای من بود که این همه راه آمده ای و برای من بود که این همه رنج برده ای و برای من بود که این همه عشق ورزیده ای. پس به پاس این، قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم. و این ثروتی است که هیچ کس ندارد تا به تو ارزانی اش کند.
*

فردا اما تو باز عاشق می شوی تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر. تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر.

راستی اما چه زیباست و چه باشکوه و چه شورانگیز، که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است


عرفان نظرآهاری

من و تو


من نمیدونم حرفامو باید چطوری بزنم یا اینکه روند منطقی اینکه می خوام بگم چیه برا همینم یه راست میرم سر اصل مطلب واقعیت اینه که من از شما خوشم اومده و چند ماهی هم هست که دارم در مورد شما تحقیق می کنم الان هم اگه اینجام به این خاطره که می خواستم اگه اجازه بدید با هم بیشتر آشنا بشیم یا اگه اینجوری نمی پسندید من با خونواده مزاحمتون بشم.

-----------------------------------------------------------------------

ما از نظر مذهبی بهم نمی خوریم

جواب من نه

ما تو تربیت فرزند مشکل پیدا می کنیم

جواب من نه

من با آقای XXX به توافق رسیدیم.


========================================

========================================

غرض از مزاحمت فقط عرض یک مطلب هست که خیلی وقته به خاطرش ناراحتم. خیلی فکر کردم که اصلا لازمه بگم یا نه، راستش نمی‌دونم چرا من تقریبا هر وقت شما را می‌بینم، حس می‌کنم عصبانی هستید یا ناراحت یا شاید گرفته. تازه از این حس که بگذریم که شاید ناراحتی شما اصلا به من ربطی نداشته باشه، من باز هم ناراحت بودم از عملکرد خودم.

------------------------------------------------------------------------

آره اون پسر منم و اون دختر شمایید

شاید الان که دارید این نامه را می خونید از خشم گریتون گرفته باشه.

حق دارید

اگه کسی با من این کارو کرده بود به سختی می تونستم ببخشمش اما با تمام این حرفا ازتون می خوام گناه من را ببخشید هیچ توجیحی ندادم فقط می تونم بگم پشیمونم همین.

-----------------------------------------------------------------------

 ye chizi ro about gozashte mitoonam begam?

shayad be Aayandatoon ham rabt peydaa kone

aslan entezaare barkhordi ke kardid ra nadaashtam

  fekr mikardam aadame PaayeTari hastin

  va in ke

aval about kari ke kardid ( check maile man) kheyly hassaas nashodam  

har chand kheeyly naaraahat shodam

ammaa omidvaaram MotavaJJeh baashin ke che kaare Khatarnaaki kardin

 ---------------------------------------------------------------------

آقای مهدوی یک بار از من احوال می پرسیدند

بعد گفتند که سراغ من رو می گیرند از ایشون

گفتند مخصوصا آقای XXX

این قضیه مربوط به بعد از این بود که شما ابراز پشیمونی کردید

برا همین خیلی تعجب کردم به آقای مهدوی گفتم که شما خودتون پشیمون شدید

گفتند فکر نمی کنم این طور باشه

========================================
========================================
من: من می تونم بازم باشما در مورد ازدواج بحث کنم
 
 بحث کنید؟
 یعنی مثل این بحث ها که تو تلویزیونه؟
چند نفر می شینند دور هم درباره ازدواج حرف می زنند؟


من: اگه می خواهید این بحث را بزارم برای بعد از دفاع؟

مسلمه که الان تا قبل از دفاع هیچ حرفی نمی تونم بزنم
ضمن این که هر آنچه دلیل جواب منفی من در گذشته بوده هنوز برقراره

------------------------------------------------------------------------
آقای xxx من هنوز نمی تونم اون قضیه رو که شما ایمیل های من رو خوندید هضم کنم
 شما کاملا من رو بی اعتماد کردین
به نظر من حتی زن و شوهر هم اجازه ندارند از تمام جوانب زندگی یکدیگر خبر داشته باشند
و سعی کنند خبر داشته باشند
بگذریم احساس راحتی با شما ندارم این احساس خیلی بده
حداقل باید این احساس بد از بین بره
------------------------------------------------------------------------
حس نمی کنم احساستون این طورا باشه که می گید
وگرنه برام ارزش قائل می شدید و اون کار رو نمی کردید
چرا شما باید رمزهای ایمیل های بچه ها رو در بیارین؟
چه سودی داره براتون

------------------------------------------------------------------------
اصولا زود فراموش می کنم و می بخشم
اما این مسئله فرق داره
من از کجا باید بفهمم که اون کار بدلیل یه ویژگی (خیلی ببخشید) تجسسگرانه تو شما نیست؟
ضمن اینکه بعضی وقت ها آب ریخته رو نمی شه جمع کرد
------------------------------------------------------------------------
هر چی فکر می کنم نمی فهمم چه اهمیتی داره که چند نفر دیگه خواستگار من هستند که شما بخواین به خاطرش اون کارو بکنین
در حالی که اصلا ممکنه از تو ایمیل هیچ چی معلوم نشه
فکر نکنید من آدمی هستم که دیر می بخشم یا اشتباهات دیگران رو نمی تونم فراموش کنم
اتفاقا برعکس
----------------------------------------------------------------------- 
 banabar in Javaabam manfye
age doost daarid dalilesh ro mitoonam begam

  ba in hame baz ham shoma be oon kaar edaame daade boodid oonghadr baraatoon aaddi shode ke fekr nemikardid eshtebaah baashe va kheyly aaddi be man goftid
  nakheyr
shoma too groupe IIII raftid va emailHa ro khoondid
------------------------------------------------------------------------
Mr XXX man nazaram manfye
ba in haal age ham bekhayn ghaaneam konid va nazaram ro avaz konid bayad ba khoonamoon tamaas begirid

من: دلیلتون چیه؟

 avvalish hamooni ke dar moredesh sohbat kardim
ghazye emailKhanye shoma
man shoma ro shayad bebakhsham
vali nemitoonam bepaziram ke hamsaram bashid
-------------------------------------------------------------------------
من هیچ وقت دوست نداشتم با کسی ازدواج کنم که اینقدر از نظر مذهبی با من متفاوت باشه
-------------------------------------------------------------------------
وقتی شما به خونوادتون بگید و خونواده من تحقیق کنند و یا این که ما با هم یه جلسه صحبت کنیم ممکنه روی نظر منفیم کاملا مطمئن بشم
--------------------------------------------------------------------------
آقای xxx شما کارایی کردین که من تو عمرم تا حالا بهشون فکر هم نکردم
--------------------------------------------------------------------------
شما به من گفتید که بار اول رفتید تو ایمیلم که ببینید به قول خودتون رقیباتون کیند
اما وبلاگتون می گه که قبل از این که اصلا با من حرف بزنین اون کارو کردین
یعنی توی اقرارتون هم به من دروغ گفتین
اصلا دوست ندارم دیگه راجع به این موضوع بحثی بکنیم
--------------------------------------------------------------------------
همه چی رو که الکی الکی نمی گند
اصلا برا چی باید بگم؟
شما که هنوز خواستگاری نکردین:)
---------------------------------------------------------------------------
از نظر من جدی وقتیه که شما به خونوادتون هم بگین
---------------------------------------------------------------------------
می خوام بدونم چقدر امکان داره احساستون، خواستنتون، پایدار باشه
می خوام بدونم چقدر می شه از نکات منفی چشم پوشید
می خوام بدونم چقدر اخلاقتون با اخلاق خودم می تونه سازگار باشه
می خوام بدونم اگه از معیارهای مذهبی که داشتم بگذرم چی پیش میاد
---------------------------------------------------------------------------
ببینید فعلا نظر خونواده من منفیه
---------------------------------------------------------------------------
فقط نمی دونم باید بهتون بگم که نظرم منفی تر شده یا نه
اصلا ظرفیت و توان این رو ندارم که تو چت در مورد این چیزا توضیح بدم
ضمن این که لزومی نمی بینم فکرهامو به شما بگم
==========================================================================================

من:
  متین بودن تو جمع دوستان
  ظاهر سنیگین
  زیبا
  باهوش !
 -----------------------------------------------
  خوش اخلاق
  زرنگ
  مرد
  شاید مهربون
  شرایط تحصیلی نسبتا خوب