چقدر تند تند داره میگذره. دوران عقد شاید خیلی خاطرانگیز باشه و داره این دوران باسرعت باور نکردنی طی میشه. وضعیت من خیلی به هم داره گره می خوره از یک طرف کارای خونه را باید آمده کنم که خودش کلی کار داره از یک طرف هم باید بریم دنبال خرید عروسی از طرفی هم باید پروژه گرفته شده را تمام کنم و از طرفی هم باید خودم را برای امتحان های میان ترم آماده کن و از طرفی هم این تکالیف لعنتی را بنویسم همین باعث شده که من اصلا وقت سر خاراندان نداشته باشم.


یه موقع فکر می کنم کاش وقت فراوانی داشتم و با زینب می رفتیم کلی این طرف اون طرف یا حداقل تو سطح شهر میرفتیم بیرون. 

می خواهیم اون هفته بریم بیرون در واقع قرار بود که بریم شیراز اما متاسفانه فکر نکنم جور بشه که بریم. 

کاش عقد را عقب می انداختیم تا شاید البته شاید از این دوران می تونستیم استفاده می کردیم اما می بینم که پشت بند عقد من امتحاناتم هست و بعدشم احتمالا تمرین و الا آخر.


نظرات 1 + ارسال نظر
همراه دوشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:38 ب.ظ

هنوز هم میتونیم تو این دو سه روز جدی جدی بهش فکر کنیم. عزیزم من دوست ندارم تو این چند روز باقیمانده از این دوران را تحت استرس و فشار بگذرونی و سرحال و با حوصله نباشی و بعدش هم امتحاناتت را خوب ندی. البته اگر نتونستیم تاریخ را عقب بندازیم باید قول بدی که بعد عروسی وقتی برای گشت و گذار در شهر به طور هفتگی و هروقت که آزادتر شدی یکی دو مسافرت در تابستان همین سال بگذاری:) ;)

فعلا تلاش می کنیم که سر جاش برگزار بشه. انشالله مسافرت تابستان را می ریم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد