(( قولوا لا اله الا الله تفلحوا ))
در ذهنشان و اعتقادشان نفی کنیم و به خدا معتقدشان کنیم.
« نماز نخوان » ، « روزه نگیر » ، « حج نکن » ، و …. بودند
همچنین مسأله شراب مطرح می شود. شراب را چگونه طرح می کند ؟
! نه ! کی ؟ در سال های آخر بعثتش مسأله شراب را مطرح می کند .
ارزشش را ندانم و نفهمم ؛ نخیر ، قبول هم دارم ، درست ! اما زیانش بیشتر است .
غولی نجس ، و متا فیزیکی و غیبی تلقی نمی کند ؛
آدم حرف او را گوش می دهد ؛
اما هیچکس حرف آن ملایی را که می گوید ، « موسیقی حرام است » ،
اصلا تو می فهمی « غنا » چیست ؟
برای اینکه تو نمی فهمی که چیست !
<شریعتی>
خیلی وقت بود که ایکس، سعید را ندیده بود. خیلی اتفاقی اونا تو خیابون دیده بود و شروع کردند به صحبت.
سعید دوست قدیمی ایکس بود. آدمی که آزارش به هیچکی نمی رسه. زیاد باهوش نیست. فوق العاده مذهبی خودش و خونوادش، تازه ازدواج کرده و ...
بعد از خوش و بش های معمول ایکس از ازدواجش پرسید که چطور بوده؟ راضی هست یا نه؟
سعید: آره من که راضییم شکر خدا همونی بود که انتظارش را می کشیدم. تو چیکار کردی؟
ایکس: مام هنوز زیر سایه خدا ول می گردیم.
سعید: پسر تو اشتباه من را نکن تا مجردی استفاده کن.
ا: یعنی چی؟
س : یعنی اینکه یادته قبل از ازدواج اومد سراغت چی بهم گفتی؟
قبل از ازدواج سعید
سعید:پسر جدیدا تصمیم گرفتم که صیغه کنم. خیلی بهم فشار اومده!!
ایکس:خوب برو زن بگیر.
س: من زن می گیرم اما خوب ما الان با این کار نه گناه کردیم ضمن اینکه می تونیم زنها را بهتر بشناسیم.
ا: کی گفته گناه نمی کنی؟ بیخودی هم نگو زن ها را بهتر بشناسیم این اصلش برای این نیست که زنها را بهتر بشناسی.
س: مرجع تقلید من این اجازه را بهم می ده که این کار را بکنم.
ا: پسر خوب مرجع تو این اجازه را به تو داده درست. اما من یه سوال داشتم که می خواستم خودت جواب بدی تن فروشی درسته یا نه؟
س: خوب نه.
ا: تو وقتی یکی را صیغه کردی چیزی جز تن اونا می خوای؟ می خوای باش ازدواج کنی؟ عاشقشی؟ اون داره تن خودشا به تو میفروشه در ازای پول تو من کاری به حالت های که طرف بچه دار نمیشه یا مشکلی زنش داره ندارم که اینکه برای اونام راه حل های بهتری الان وجود داره.
س: تو بهتر می دونی یا مراجع که عمرشون را تو این بحث ها گذاشتند. ضمن اینکه من چون مقلدم اگه ایرادی هم داشته باشه گناهش گردن مرجعه نه من.
ا: خدا از هممون بهتر می دونه اما درست یادم نیست یه جای قران میگه که گروهی از دوزخیان به گروهی دیگر می گویید که لعنت خدا برشما که شما مارا گمراه کردید و انها جواب می دهند که شما خود عقل داشتید. حالا اومدیما پس فردا رفتی خواستگاری اگه طرف پرسید چی میگی؟
س: خوب نمی گم. چون ضرورتی نداره که اون بدونه که تو گذشته من چی گذشته؟
ا: پس یه جورایی دروغ میگی؟ اگه تو معتقد هستی که کار درستی را می کنی خوب چرا پنهانش می کنی؟
س: برای اینکه هنوز فرهنگش تو جامعه جای نیوفتاده. حتما اینا شنیدی که حضرت علی میگه اگه فرصت می کردم کاری می کردم که هیشکی از صیغه کردن خجالت نکشه. ضمن اینکه کی گفته که مرد باید تک همسر باشه تو اینا می دونی یا خدا که اجازه داده 4 تا بگیریم.
بعد از ازدواج
ا: آره یادمه. خوب اون اطلاعاتی که گفتی از صیغه در مورد زنا به دست آوردی به دردت خورد؟
س: اینا را ول من تازه فهمیدم چی رو از دست دادم. هنوزم صیغه می کنم.
ا: جدی؟؟ اونوقت زنت می دونه؟
س: دیوانه شده خوب معلومه که نمی دونه. ببین اینقدر حلال خدا را حرام نکن
ا: چی بگم والا بهت. پس هنوز با اون حاج آقاهه در تماسی با اون لیست بلند بالاش.
س: نه دیگه تماس ندارم. در واقع تو رفیقا یه سری خانوم هستند که خودشون جا دارند می ریم اونجا صیغه را هم خودمون می خونیم.
ا: پسر خوب این کاری که تو داری می کنی خیانته، زناست می دونی اینا.
س: چرت نگو اولا که ما صیغه نامه را می خونیم ضمن اینکه من برای زنم هیچی کم نمی ذارم خودشم از زندگیش بینهایت راضیه.
ا: کم نمی ذاری تو داری قسمتی از عشقت را بیرون خرج می کنی. اگه مردی بهش بگو تا ببینی چی میشه. اگه اون این کارا با تو می کرد و تو زندگیشم از هیچی کم نمیگذاشت تو راضی بودی؟
س: تو اینا را نمی فهمی. یه نگا به خود بکن چند سالته؟ زن دار؟ سکس داشتی؟ اصلا می تونی یه زندگی را اداره کنی؟ اصلا زندگی می دونی یعنی چه؟
ا: سعید تو که از پشت پرده زندگی من با خبر نیستی. همه اینا که میگی درست اصلا من به یه دلیلی همه زندگیم خراب شده. اما این دلیل میشه که تو این کارا با زندگیت بکنی؟
س: همچین می گی اینکار که انگار چیکار کردم. من زندگیما دوست دارم برای زنمم کم نمیگذارم. صیغه هم از نظر شرعی هیچ کار خلافی به حساب نمیاد.
گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود پیش پایی به چراغ تو ببینم چه شود
یا رب اندر کنف سایه آن سرو بلند گر من سوخته یک دم بنشینم چه شود
آخر ای خاتم جمشید همایون آثار گر فتد عکس تو بر نقش نگینم چه شود
واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود
عقلم از خانه به دررفت و گر می این است دیدم از پیش که در خانه دینم چه شود
صرف شد عمر گران مایه به معشوقه و می تا از آنم چه به پیش آید از اینم چه شود
خواجه دانست که من عاشقم و هیچ نگفت حافظ ار نیز بداند که چنینم چه شود