من و زینب

هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد

                                          داند که سخت باشد قطع امیدواران

چند شب پیش خیلی دلم گرفته بود اومدم بنویسم اما هر کاری کردم نتونستم لاگین بشم.

برای همینم شروع کردم به خوندن وبلاگ خودم هر چند چندان قلم زیبایی ندارم و پیوستگی مطلب هم توش نبود اما باعث شد خیلی از خاطره ها زنده بشه.

می ترسم  روزی برسه که من هم فقط با نگاه به پشت سرم زندگی کنم شاید این روز رسیده باشه.

مذاکرات من و زینب تقریبا تمام شده البته هر از گاهی اس ام اس های جسته گریخته می زنه که یه سوال داشتم چرا شما به این نظر رسیدید که دنیاتون از دنیایی من جداست و از این جور چیزا آخه من بهش گفتم که ایمیلاش را  خوندم البته اونم نگفت که منا بخشیده یا نه خلاصه چندتا سوال این شکلی کرده

علی می گه فکرکنم طرف پشیمون شده که بهت گفته نه!!

اما من می گم با این خانم محکمی که من می شناسم فکر نکم پشیمون شده البته توجیحیم در مورد اس ام اس هاش ندارم

نمی دونم شاید بی تفاوتی من اونا به طرفم کشونده یا شایدم به قول علی رفته دیده که اون کسایی که موازی با من اپلای کرده بودن اون خصوصیاتی که فکر می کرده را نداشته و پشیمون شده.