از على آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان منزه از دغل
در غزا بر پهلوانى دست یافت
زود شمشیرى برآورد و شتافت
او خدو انداخت بر روى على
افتخار هر نبى و هر ولى
او خدو انداخت بر رویى که ماه
سجده آرد پیش او در سجدهگاه
در شجاعت شیر ربانیستى
در مروت خود که داند کیستى
اى على که جمله عقل و دیدهاى
شمْهاى واگو از آنچه دیدهاى
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت خاک ما را پاک کرد
بازگو اى باز عرش خوششکار
تا چه «دیدى» این زمان از کردگار
چشم تو ادراک غیب آموخته
چشمهاى حاضران بردوخته
چون تو بابى آن مدینهى علم را
چون شعاعى آفتاب حلم را
باز باش اى باب رحمت تا ابد
بارگاه ماله کفواً احد
امشب قرار بریم خواستگاری زینب
چقدر این ازدواج سخته
آدم وقتی فکر می کنه که قراره با یک آدم زیر یک سقف زندگی کنه قراره بچش را با اون تربیت کنه
قراره همه زندگیش را با اون تقسیم کنه.
قراره دلنگرانی های اون هم بشه دل نگرانی های خودش.
قراره بیشتر زمانش را با اون طی کنه.
با اون در مورد فکراش حرف بزنه با اون به تفریح بره.
خیلی معیاراش سخت گیرانه میشه
حساس میشه
ماجرای من و زینب خیلی خیلی طولانی شده. امیدوارم که خانواده ها همدیگر را بپسندند.