از على آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان منزه از دغل
در غزا بر پهلوانى دست یافت
زود شمشیرى برآورد و شتافت
او خدو انداخت بر روى على
افتخار هر نبى و هر ولى
او خدو انداخت بر رویى که ماه
سجده آرد پیش او در سجدهگاه
در شجاعت شیر ربانیستى
در مروت خود که داند کیستى
اى على که جمله عقل و دیدهاى
شمْهاى واگو از آنچه دیدهاى
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت خاک ما را پاک کرد
بازگو اى باز عرش خوششکار
تا چه «دیدى» این زمان از کردگار
چشم تو ادراک غیب آموخته
چشمهاى حاضران بردوخته
چون تو بابى آن مدینهى علم را
چون شعاعى آفتاب حلم را
باز باش اى باب رحمت تا ابد
بارگاه ماله کفواً احد