بیمه

امروز رفتم بیمه تا بیمه خودم را بدم آخه سر کار با کمال پرویی می گند که شما باید کامل بیای تا ما بیمه برات رد کنیم در صورتی که من وقتی دانشگاه درس می دادم و حتی 10 واحد هم بیشتر نداشتم اومده بودند حساب کرده بودند که بیمه من چقدر می شه و بعد اونا رد می کردند به هر حال چون مجبورم عمل پولیپ بینی را انجام بدم خودم باید بیمه را رد می کردم.


روندش اینه که خوب شما میرید براتون محاسبه می کنند و پرداخت می کنید و دفترچتون مهر میشه و تمام.


به خودم گفتم خوب یه  نیم ساعت وقت می گیره. رفتم اونجا تو قسمت آ اپراتورش تغییر کرده بود و کلا آدم محترمی می زد محاسبه را انجام داد و من هم که خوشحال بودم که کارم زود انجام شده زود رفتم تو بانک که پرداخت کنم.


 همینکه می خواستم پرداخت کنم یه دفعه احساس کردم که انگار یه خورده غیر منطقی حساب شده  آخه تو فروردین  25 درصد افزایش داشت

اما برای اردیبهشت هم دوباره 20 درصد افزایش داشت خیلی تعجب کردم 


مثل این پیره مردها که سرشون درد می کنه که حقشون را بگیرند رفتم همون واحد آ دوتا فیش را نشون دادم

بنده خدا خودشم توش موند ریسش را صدا زد اونم نتونست مشکل را حل کنه.


گفتند برید واحد  ب  رفتم اونجا اونم بعد از کلی گفت باید واحد آ خودش بررسی کنه دوباره اومدم آ گفتم ب چیگفته گفت برو بهشون بگو ما نمی تونیم حل کنیم و خودتون باید برسی کنیم


رفتیم دوبار به اتاق ب اونم دوباره بررسی کرد و بر ادعای من صحه گذاشت که سیستم اشتباه کرده گفت باید بری پیش سوپروایزرمون رفتم اتاق ج گفتند سیستم قطعه و شما باید منتظر بمونید منتظر موندم وقتی وصل شدند گفتد بله مشکل از برنامه است و شما باید برید اتاق ب که یه نامه بنویسند تا ما بفرستیم تهران تا مشکل را حل کنند .


رفتم ب گفت نه اینجا نباید بیای برو به آ تا بنویسه رفتم آ بعد از کلی معطلی ایشون یه نامه نوشت گفت برو ب مهرش کن رفتم ب امضا کرد گفت برو رییش شعبه رفتم چ اونم خوند و امضا کرد دوباره اوردمش ج اونم گفت حالا تا ببنیم چی میشه گفتم بابا من الان می خوام دفترچم را مهر کنید باید چیکار کنم گفت می تونی بری این فیش را پرداخت کنی درسته که زیاده اما خوب دفعه بعد باید بیای تا درستش کنید البته یه خورده دوندگی داره .


مجبور بودم پس رفتم بانک (بانک نیاز به توضیح نداره همه می دونند) پرداخت کردم اومدم اتاق ح تا دریافتیش را بزنه .

اومد اینکارا بکنه گفت چرا این فیش را پرداخت کردی این فیش بلوکه شده برو واحد آ اونا اصلاح کن دیگه کفرم دراومده بود حسابی باهاش جروبحث کردم بعدشم رفتم آ


زد تو کامپیوتر و فرمودند نه این درسته برو همون اتاق ح رفتم اونجا اونم چون می دونست الانه که من دوباره شروع به داد وبیداد کنم خودش تلفن را برداشت و چند جا زنگ زد و کار را درست کرد و من فهمیدم که اگه این کار را نمی کرد احتمالا من یه دو ساعت دیگه ای اونجا می موندم بعدش هم رفتم اتاق خ  مهر کرد و اومد خونه.


آره این وضع اداره جات ایرانه.

اینم نامه ای که قرار بود بره تهران تا این مشکل نرم افزاری حل بشه .

خدا می دونه که بیمه چند میلیون تومن با این مشکل به جیب زده فقط خدا می دونه ! 

پیچ در پیچ

وای خدا حسابی داره بهم فشار میاد.


از اون طرف دکترا که معلوم نیست چی میشه . دکتر هم که از کانادا بر نگشته منم اینجا تنهام فقط علی را می بینم و بس البته علی به همشون میرزه.


از اون طرف اقتصاد که اونقدر خرابم که همش می ترسم نکنه ماشین خراب بشه و من مجبور بشم بزارمش خونه آخه کل داراییم به 20 هزار تومن هم نمی رسه. اونم باید نگه دارم برای بنزین ماشین

پول بیمه این ماه را هم نتونستم بدم .


نوبت دندونپزشکی را هم شاید کنسل کردم. 


اما همه به یه طرف زینب هم به یه طرف

زندگیم را بهم ریخته نه اون دلش قرصه نه من 


بادست پیش میکشه و با پا پس میزنه.


بعضی از کاراش لرزه به اندامم می اندازه که نکنه این بخواد این افکار بعضا افراطیش را تو زندگیه آینده جاری کنه.


از یه طرف میگم بیخیالش می شم میرم سراغ یکی دیگه اما یک روز که متن چتاش را نخونم دیوونه میشم

آره گرفتار شدم  خدایا کمک کن


اما ایمان دارم که این سختی ها بالاخره ختم به خیر میشه خدایا خودت گفتی که با هر سختی 

آسودگی هست .


خدایا اونجوری که به صلاحمونه همون جور کن حتی اگه خوشایندمون نباشه .



کار

از اول اردیبهشت  دارم می رم سر کار .

موسسه تحقیقات مهندسی یه جای مذخرف زیر نظر جهاد کشاورزی هست.


این جا را مقصود لو به من معرفی کرده بود

دوست نداشتم برم اما از یه طرف بسیار بی پول شده بودم از طرف دیگه اگه بخوام برم خونه زینب بگم من چیکارم.

فعلا یه قرارداد 3 ماهه با من بستند بهشون گفتم من فقط تا ظهر میام اونجا اونم انگار از من خوشون اومده بود اول سعی کردند بگند امکان نداره اما وقتی پافشاری من را دیدند مجبور شدند قبول کنند


بعدها بیشتر در موردش می نویسم.

وای خدا فردا باید برم سر کار اصلا دوست ندارم برم حالا می فهمم چرا علی اونقدر از کار مینالید.