سفرپاراگلایدری

زینب گفته که این ورزش را باید بگذارم کنار. میگه خطرناکه برات نمی خوام بیوه بشم :)


من هم قبول کردم.چیکارش کنم دوسش دارم


اما بهش گفتم قبل از اینکه بگذارم کنار یک بار دیگه می خوام پرواز کنم اونم قبول کرد.

من هم برنامه ریزی کردم که برم دوباره درازنو و اونجا پرواز کنم. 

قبلش باید می رفتم تمرین تا بتونم به یه سطح آمادگی برسم برای همینم چند بار رفتم اینور اونور پریدم.


از ارتفاع 50 و 500 متری اما درازنو چیزه دیگه ایه. باید تا قبل از عقد می رفتم سفر برای همینم مجبور شدم تو ماه رمضون برم سفر چون اختیار کامل هم دست خودمون نبود که باید با تیم می رفتیم.

تا حالا تو ماه رمضون سفر نرفته بودم برای همینم حس خوبی اولش نسبت بهش نداشتم اما بعد بکلی فراموش کردم که الان ماه رمضونه :(


خلاصه بالها را برداشتیم و با ماشین علی زدیم به جاده یک راست رفتیم رامسر اونجا ماشین وینچ بود که بچه ها را می کشید.


خیلی خوب بود. من قصد نداشتم با وینچ بپرم برای همینم هم بیشتر وقت خودم را تو دریا مشغول شنا کردن بود. خیلی خوب بود چون قایق آورده بودند و من می تونستم با قایق برم خیلی جلو و بعد از اونجا تا ساحل شنا کنم.


گارد ساحلی فکر کرده بود من دارم غرق می شم :))

دو روز اونجا موندیم تا نیروی انتظامی قایقمون را توقیف کرد. بعد از اونجا زدیم رفتیم دراز نو.

آب و هواش خیلی عالی بود. اما مشکل این بود که ابرها خیلی بالا بودند و در صورت پریدن امکان سقوط بود. برای همینم من همون اطراف زدم به جنگل.


کلی گیاههای جالب اونجا بود کلی چشمه. مردم روستا که برای سپری کردن تابستان اومده بودند اونجا و برای زمستان بر می گشتند روستای اصلیشون.


یک روز اونجا ایستادیم اما با توجه به پیشبینی های هواشناسی ظاهرا هوا قصدی برای خوب شدن نداشت. 

یک سری از بچه ها موندند اما ما زدیم رفتیم تو جاده هراز


اونجا هم یه سایت داشت به نام فیلب*ند

اونجا هم به زیبایی درازنو بود با این تفاوت که جمعیت بیشتری ساکنش بودند.

هوا اونجا هم خوب نبود. من دوباره زدم به جنگل.

جنگل پر بود از گیاههایی که اگه می خواستی از گل خونه بخری برای هر کدومشون کلی باید پول می دادی. بیشتر از خونواده سرخس ها بودند.


خلاصه بعد از 4 روز که نتونستیم بپریم اومدیم اصفهان. حالا باید این آهوی زیبا را راضی کنم بهم اجازه بده که برم جای دیگه حداقل یک بار بپرم.


ای دوران مجردی یادت بخیر :) آزاد بودیم قدرش را ندونستیم.

الان تو بند یک زیبا روی گیر افتادیم بندهای عشقش هر روز بیش از دیروز دور تنم می پیچه.


نظرات 4 + ارسال نظر
همراه پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:35 ب.ظ

شازده عزیز دلمان ریش شد:)
شازده اینها را مینویسند که دل همراه را به رحم بیاوردند؟ نقطه ضعف همراه دستش آمده! ولی آن بنده خدا، این شازده را آنقدر دوست دارد که این حرفها بر او بی اثر است، آخر دلش پیشش گیره ، چون وجودش در میان جان شیرین، منزلست:)
و لذا تفریح پرخطر ممنوع:) هرچند جان دست خداوندگار است اما احتیاط شرط عقل است

عزیز تر از جان
چه کنم که دلم اسیرت شده و دلم نمی آید که ذره ای دلت بلرزد.
باید فکری کنم تا معتادت کنم به این ورزش هر چند امیدی ندارم. یا شاید در لحظه ای که احساساتی شده ای قولی ازت بگیرم چون می دانم مومنی و وفادار به عهد :)

همراه پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:36 ب.ظ



ساربان آهسته ران کآرام جان در محملست

چارپایان بار بر پشتند و ما را بر دلست

گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست

همچنانش در میان جان شیرین منزلست

سعدی آسانست با هر کس گرفتن دوستی

لیک چون پیوند شد خو باز کردن مشکلست

گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست

همچنانش در میان جان شیرین منزلست
:)

همراه پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:51 ب.ظ

قرار نشد از قلق ما سوء استفاده نمایید آقا. نامردی هم ممنوع

[ بدون نام ] شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:37 ب.ظ

یک پست بعد از عقد بذار دلمون هوای حرفهای دلت را کرد حرفهای همین طوری. داره وصال باعث از بین رفتن جذابیت و طراوت عشق میشه ها:( دیگه اون شور و راز و نیازها وجود نداره انگار، اون تفکرات...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد