درختکاری!

یه زمینی هست کنار خونه بابا که مال ماست اما چون پولمون تموم شده نتونستیم بسازیمش. در واقع نیازی بهش نداریم. تو خونه نشسته بودم یک دفعه یه فکری به ذهنم رسید.


گفتم بهتره توش درخت بکارم. البته خاکش زیاد مناسب نیست. برای همینم رفتم 20 درخت انگور از انواع مختلف از اینطرف اون طرف خریدم. یک دونه درخت سیب و یکدونه هم درخت شاه توت.

انگور را برای این انتخاب کردم که بر خلاف میوه آب دارش زیاد احتیاج به آب نداره. یه جورایی درخت مقاومی هم هست. خلاصه این چند روزه پوستم کنده شد تا تونستم همشون را بکارم. آخه باید کلی خاک جابه جا می کردی. 4هاتاشونم که دوستان دیدند و خوششون اومد، ازم گرفتند.

 

ارزشش را داشت خیلی چهره زمینه عوض شد. کلی همین درختای کوچولو طراوت به زمین دادند البته مرحله مهمتر مونده و اونم نگهداری ازشونه. 

خلاصه ما تو این چند روز شده بودیم یه کشاورز کامل دوست ندارم که کشاورزی شغلم باشه اما خیلی دوست دارم که یه خونه بزرگ داشته باشم تا بتونم خودم توش هر چه دلم خواست درخت بکارم یا هر گیاهی را پرورش بدم. خیلی حس خوبی به آدم میده. یه گلخونه نزدیکاخونمون هست گاهگاهی بهش سر میزنم توش که راه میری روحت تازه میشه البته من همیشه ازش کاکتوس می خرم. 


 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد