گیاه

دیروز بر اساس رسم هر ساله با مامان و معصومه رفتیم نمایشگاه گل و گیاه تا گل و درخت بخریم.

خیلی زیبابود آدمایه زیادی اومده بودند. برای اون خونه یه درخت عناب و یه درخت سیب قرمز خریدم. برای این خونه هم عناب گرفتم. و کلی کاکتوس.


حس خوبیه که آدم میوه درختی را بخوره که خودش کاشته یا حتی نگاه کردنش. حالا می فهمم که بابا اون موقع ها که درختای تنومند باغ پرندگان را بهم نشون می دادم و با کلی شوق می گفت که من اینا را کاشتم چه حسی داشته اونم اون درختای به اون بزرگی را.


کاشتن زیاد مکافات نداره در واقع این مراقبته که خیلی سخته. یه روز رفته بودم کوه دم دمای عید بود. یه بابایی با کلی زحمت یه درخت سرو آورده بود که روی کوه بکاره روم نشد بهش بگم که این کار را نکن بعد ها هم کلی خودم را ملامت کردم. گیاه بیچاره قربانی حماقت یه آدم میشه.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد