آبو می قام

بهار رفت. خیلی بچه باحالی شده. یه بچه یک ساله کلی شیطون دندونای خنده دار با یه صورت پر خنده موهای فرفری و نیمه بور و پوست سفید با کلی کلمه و جمله باحال.


این چند روزه که اینجا بود اصلا متوجه گذر زمان نشدم. البته بعد از ماه رمضان دوباره میاد در کل یک سال دیگه سعید منتقل میشه اصفهان.


صبح وقتی از خواب بیدار شد. دیدم مامان خیلی پر استرسه گفتم چی شده گفت مامانه سعید زنگ زده به سعید اما تلفن هر دوشون خاموشه. دیشب ساعت 11 از کرمان راه افتادند.

گفتم خوب شاید نرسیدند و باطریشون تموم شده. اما دیدم نه خیر مامان قرار نداره.


یک دفعه یاد حادثه روز قبلش اوفتادم و خواب علی

روز قبلش تو اتوبان یه تصادف خیلی دلخراش دیدم که موتورسواره همونجا فوت کرده بود. شبشم با علی رفته بودیم رستوران، سر شام بهش تصادف را گفتم اونم گفت دیشب خواب عجیبی دیده که تو اون خواب یکی از فامیلهای ما کشته میشه می گفت چندین بار این خواب را دیده.


این پیش زمینه خیلی خیلی نگرانم کرد به خصوص که مامان سعید هم چند باز زنگ زد که چیکار کنیم

مامان هم که دیگه دمش داشت میرفت تو گریه خودم هم وضعیت خوبی نداشتم. اصلا تا حالا این اتفاق نیوفتاده بود.

گوشی را برداشتم و پرسون پرسون راه و ترابری کرمان را گرفتم بعدش به تمام پاسگاهای تو راه کرمان تا زاهدان زنگ زدم از این پاسگاه شماره اون یکی و الا آخر .


سلام

ببخشید، صبحتون بخیر باشه. ما یکی از اقواممون دیشب از کرمان راه افتاده به سمت زاهدان

می خواستم بدونم تو حوزه شما تصادفی رخ نداده شماره ماشین هم ؟؟؟؟؟؟ هستش


بزار ببینم

16چ 2344

45ب233

.....

....

 

شماره ها را می خوند و من داشتم از هوش می رفتم اما نمی شد به رو خودم بیارم مامان داشت می دید.

نه خیرخوشبختانه خبری از تصادف نبود. اما من که اعتمادی به این سربازهای تو پاسگاه ها ندارم. حال و روز مامان از همه چیز بیشتر نگرانم می کردم زنگ زدم یه چندتا بچه ها که تو مخابرات بودند تا شمارشون را پیگیری کنند تا ببینند کجا خاموش شده.

تو همین حین بود که مژگان زنگ زد هم خوشحال بودم هم عصبانی بنده خدا می گفت ساعت سه رسیدند و موبایلشون هم باطری نداشته، گرفتند خوابیدند و از بد شانسی تلفن خونه هم از تو دوشاخه در اومده بوده.

این دوساعت خیلی بد گذشت اما هرچی بود آخرش به خیر گذشت.

بعضی چیزا اینقدر برای آدما تکراری میشه که قدرشون را نمی دونند. مثل همین دور هم بودن

 خدایا شکرت به خاطر همه چی به خاطر سلامتی مامان بابا و همه


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد