اینترنت وصل شد!!!

تقریبا تازه از دوچرخه سواری اومدم. در واقع یکی از سرپرست ها گروه همه را پیتزا دعوت کرده بود. من هم با دوچرخه رفتم تا بتونم لذت دوچندان ببرم. رفتم اونجا یک سری از بچه ها اومده بودند خیلی ها اونجا مجردند بعضیهام متاهل هستند یه چند دقیقه ای ایستادیم تا همه جمع شدند.


من و چندتا از بچه ها ی قدمی رو پل زدیم و بعد که بر گشیم با کمال تعجب دیدم که دوتا حصیر با فاصله 10 متر از هم پهن شده بود. رو یکی متاهل ها با خانومهاشون رو اون یکی هم مجردها.

کل جمعیت شاید 20 نفر نمی شد همه به شدت باهم رفیق بودیم. اصلا خیلی برام غیر قابل درک بود. درست مثل این بود که گله گوسفند ها را از گرگ ها جدا کرده باشی. خیلی بهم برخورد می خواستم برم خونه گفتم زشت تحمل کردم.


فکر آدم- جوی که توش بزرگ میشه همه و همه به زندگیش شکل میده هیچ وقت دوست ندارم مثل اینا زندگی کنم. دوست ندارم زنم نگین انگشتر الماسم باشه تا تو هزار تا صندوقچه پنهانش کنم.


بی خیال 

عوضش برگشته یه جاده خلوت سکوت زیبا، باد سرد که از رو رودخونه بلند می شد، برگای بیدی که روی شاخه ها میرقصیدن، تاریکیی که عمق جاده را سیاه می کرد، قور قور قورباغه ها دم رودخونه همه منظره نقاشیی بود که من توش حرکت می کردم.


رسیدم خونه می خواستم یه آهنگ بزارم بگیرم بخوابم چون مخابرات 6 روزه که تمام خطوط ارتباطی این منطقه را قطع کردم، گفتم بزار ببینم تلفن وصل یا نه دیدم وصل نیست اما با کمال تعجب دیدم که ADSL وصله !!!


منم همینا می خوام، وای من معتادم این چند روزه داشتم دیوونه می شدم اینقدر بهم فشار اومده بود که پنجشنبه زدم رفتم کافینت از اونجا وبلاگم را آپ کردم.


دنیای مجازی من داره قابل مقایسه میشه با دنیای واقعیم. وبلاگم میلم سایتم اکانتم فیس بوکم توییتم شعرام عکسام همه تو دنیای مجازیند. اما هستند پس واقعیند!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد