تولد مامان

امروز تولد مامان بود. رفتم براش یه کیک تولد خریدم. 52 سالش شده. جالبه مامان اول زمستون به دنیا اومده و من دقیقا وسط زمستون خیلی اخلاقای مامان و من به هم شبیه حتی موهای مامان هم فرفریه. خودش اصلا انتظارش را نداشت که براش کیک بخرم وقتی دید کلی ذوق زده شده بود.


مامان ها و بابا ها همه زندگیشون توی این سن و سال بچه هاشونه، دوست دارند همه چیشون را فداکنند که بچه هاشون راحت باشند یا از هر چیز زندگی خودشون بزنند تا گره ای از مشکل بچشون باز بشه اونوقت این بی انصافیه که تو این شرایط ما ها به عنوان بچه های اونا بفکرشون نباشیم وقتی میشه به بهانه های مختلف اونا راخوشحال کرد چرا نباید این کار را بکنیم. 

یه لبخندشون همه چیز را جبران می کنه.