عشق علی

امروز سعید زنگ زد دوباره برای عروسیش دعوتم کرد نمی خواستم برم اما خیلی زشت بود دوبار تلفن کرده بود. سعیدا تو سفر به لرستان باش آشنا شدم. بیشتر رفیق علیه برای همینم به علی زنگ زدم که با هم بریم . اصلا یادش نبود. حقم داشت کلی شک امروز بهش وارد شده بود.


با هم رفتیم عروسی مراسمشون تو دانشگاه اصفهان بود و طبق معمول از این عروسی هایی که من ازش متنفرم بود. تازه اونجا فهمیدم برای علی چه اتفاقی افتاده.

ظاهر رابطش با غزاله بهم خورده . خیلی غم انگیز بود اخه علی 4 سال بود که با غزاله دوست بود وقرار بود که با هم ازدواج کنند.


درواقع غزاله یک بار ازدواج کرده  و طلاق گرفته برای همینم مامان بابا علی خیلی مقاومت می کردند. از اونطرف غزاله هم می گفت که تو با این کارت زندگیتو خراب می کنی.

خیلی ماجرا طولانیه.


تحلیل من اینه که علی دچار قتل از روی ترحم شده . یعنی غزاله یک طرفه برای اینکه دلش به حال علی می سوخته رابطه را بهم زده . امان از حماقت آدمها.


چمی دونم . به هر حال عشق بی فرجام بهتر از بی عشقیه. این عشق که آدم ها را انسان می کنه.

سرنوشت من و علی یه جورایی داره مثل هم میشه اونم مثل من به ازدواج عاشقانه اعتقاد داشت اما می ترسم که آخرش مجبور شیم بجای ازدواج عاشقانه ازدواج عاقلانه را انتخاب کنیم.


تو این مدل ازدواج دیگه دل حرف نمی زنه بلکه عقله که حرف می زنه.


خدا چی می خوای بما بفهمونی که ما نمی فهمیم. خدا باید حتما این مراحل طی بشه تا بفهمیم.

خدا توکلم به تو و جز تو به کسی یا چیزی امید ندارم. خداوندا عمل قابل توجهی هم ندارم که به واسطه اون رحمت تو شاملم بشه. اما بازم به بخشندگیت امیدوارم.

هر جور صلاحمه همان کن هرچند خوشایندم نباشه و توان فهمیدنش را بده تا بی تابی نکنم.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد