شکست

نمی دونم چطور باید بنویسم این حس که یکی من را اینجا می شناسه آزارم می ده.


امروز صبح وقتی میلم را بازکردم شکه شدم.

واقعا شکه شدم .

هنوز گیجم .

زینب تو چطور اینجا را پیدا کردی نمی دونم


الان می فهمم چه حسی   بهت دست داده وقتی اون قصه را خوندی

خدا قصاص تو دنیا را برای این کار من درنظر گرفت.


اما فرقش اینه که من نمی تونم بگم چرا به حریم خصوصیه من نفوذ کردی 

و این در حالیه که اینجا از هرجایی برای من خصوصی تره 

اون قلب سلیمت را هم دیده بودم یک ماه پیش ، اونجا اصلا خصوصی نیست خودت خوب می دونی

البته اشکال از منه .



آره اینجا ذهن عریان من را می تونی ببینی . از هر مشاوری بیشتر بدردت می خوره  از هر مشاوری !

پس بخون 

هر چند که برای بعضی از مطالبش نامحرمی !

آره بخون





نظرات 1 + ارسال نظر
زینب سه‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:48 ب.ظ

اگه بخواین از همین الان دیگه هرگز این وبلاگ رو باز نمی کنم. حتی با وجود این که پس وردی نیاز نداره و قانونا کسی نگفته که نباید خوندش. به هر حال من اصلا قصد تلافی نداشتم، اصلا، هرگز. چرا که خدا می گه:
«ادفع بالتی هی احسن فاذالذی بینک و بینه عداوﺓ کانه ولی حمیم»

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد