امروز داشتم از خونه می رفتم بیرون یکی از همسایه ها گفت که مسیرت کجاست میری وحدت منم که دیدم پیره زن هست گفت آره
می گفت که شنیده که شهرداری داره سیب زمینی مجانی میده فکر کردم شوخی می کنه اما نه
اصلا اون داشت می رفت که سیب زمینی بگیره باور کردنی نیست به قول بابا شهرداری خر نر را هم می دوشه حالا بیاد به مردم مجانی سیب بده .
بنده خدا رسوندم اون جا کلی آدم جمع شده بودند راست می گفت کلی گونی سیب اونجا بود و هر کس هر چی می خواست بر می داشت .
پیادش کردم گفت برو من خودم با یکی بر می گردم دلم بحالش سوخت پیاده شدم و دوتا گونی برش گذاشتم تو صندوق عقب ماشین اما
با کمال تعجب دیدم خودشون سوار نشدند دلیلشا پرسیدم گفت تو این گونی هارا ببر من چندتا دیگه بر می دارم با یکی دیگه میام
در دیزی بازه ....
من ابله را بگو که می خواستم به تو کمک کنم خلاصه براش بردم دم خونشون
حالا بماند که سیب زمینی ها جالبی نبود و انگار رو دست شهرداری باد کرده بود و برای خلاص شدن از شرش این کار را کرده بود
و اینکه کلی از اونا زیر دست و پا لح و بدرد نخور شدند