۲۹ تمام شد

 عمر گران مایه در این صرف شد  

                                               تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا 

 

آره امروز من ۲۹ سالم تمام شده .  

دوست ندارم بگم وارد سی سال شدم ترجیح می دم بگم که ۲۹ سال وخوردیمه 

من که پسرم از سن و سال اینطوری برداشتمه وای بحال معصومه! 

 

دیروز رفتم کمک بابا داشتند سیب زمینی می کاشتند. 

حسابی انرژی بره با خودم قرار گذاشته بودم که یا برای غروب یا برای طلوع هر سال موقع تولد کوه باشم فکر نمی کردم بتونم این کار را امسال انجام بدم. 

 

تا ساعت ۳ کار می کردیم وقتی اومد خونه دیدم هنوز زمان دارم برای همینم زود یه دوش گرفتم و ماشینم را سوار شدم رفتم کوه صفه وقتی اونجا رسیدم ساعت ۴:۱۰ بود غروب ساعت ۵:۳۰ رخ می داد گفتم باید با عجله برم بالا که برای غروب نوک کوه باشم . 

 

اما وسط راه زیاد امیدوار نبودم بتونم به موقع خودم را اونجا برسونم آخه پام حسابی درد می کرد وگرفتگی داشت. 

 

زیاد از بالا رفتم لذت نبردم چون هم پام در می کرد هم خیلی باید عجله می کردم. 

 

راه کوه برای من خیلی خاطره داره توراه هم عکسای زیادی گرفتم بالاخره ساعت ۵:۲۰ 

رسیدم بالای کوه و عکس آخرین غروب ۲۹ سالگیم را گرفتم! 

 

 

آره این غروب ۲۹ منه ! 

خدایا از این عمری که تو بهم دادی خودم می دونم که درست استفاده نکردم  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد