بچه مژگان

مامان چند روز پیش که به مژگان زنگ زده بود . 

مژگان می گفت که دو ماهه حامله است. 

هممون خوشحال شدیم البته یه خورده هم نگران چون اونا حالا کرمان هستند و اگه قرار باشه که تو این شرایط اونجا بمونند زیاد جالب نیست . 

اما اینشا الله که منتقل می شند اصفهان . 

هممون دوست داریم پسر باشه البته سالم بودن از همه مهمتره اسمشم از حالا انتخاب شده ؛اشکان؛ آخه ستاره به سعید میاد اشکان هم به مژگان . 

البته زیاد به مژگان حرف پسر دختر نمی کنیم تا شاید اگه دختر شد زیاد ناراحت نشه . 

اما کاملا معلومه که همه منتظر یه پسرند. 

جالب اینجاست که خواب ها هم شروع شده . 

مامان می گه خواب دیدم رفتم خونه خاله زهرا اونجا یه بچه دختر بوده که مامان گفته این بچه سعیده. 

که به قول خودشون حالا که زن سعید خاله پسر زایده پس نتیجه می گیریم اون بچه سعید خودمونه پس بچه دختر می شه.  

و هزارتا از این حرفای خاله زنکی با تحلیلات کاملا جامع 

 

من که خواب ندیدم اما بر اساس رفتار خود مژگان پیش گویی می کنم که دختره 

 

چون اون روز که رفته بودیم لب رودخونه مژگان داشت به مهناز می گفت اما دختر یه چیز دیگست. 

به هر حال تو که سه تا پسر داری نمی تونی درکش کنی و از این حرفا که مفهومش این بود که یه جورایی سرکوفت زدن بودن و از اونجایی که یکی از سنت های خدا اینه که معمولا همین کار را در این شرایط برای خود ادم هم انجام می ده => دختره 

فکر کنم من امروز حالم زیاد خوب نیست برا همینم زیاد چرت وپرت می نویسم . 

چمی دونم خدا کنه سالم باشه همین کافیه.

ویزا چین

دیروز ظهر با کلی عجله اومدم خونه تند تند کاراما کردم .
اسباب ها را جمع کردم زود یه دوشم گرفتم ساعت نزدیکای 3 بود که با علی زدیم بیرون
رفتیم ترمینال یه اتوبوس کلاسیک گرفتیم تا بتونیم برنامه را تو اتوبوس تموم کنیم.
برنامه تموم نشده بود برا همینم تو اتوبوس مشغول نوشتم شدیم تا هم قسمتهای باقیمونده را بنویسیم هم قسمتهایی که علی

و من نوشته بودیم را به هم متصل کنیم.
نزدیکای قم بودیم که احمد زنگ زد گفت که ظاهرا سفارت چین ویزا نداده.
ما که از کار اینا سر در نیووردیم یه روز می گند که ما همه کارا را کردیم شما بگید کی میاند چین .
امروزم معلوم می شه که دیر اپلای کردند برای ویزا گرفتن درکل ما که حسابی خوشحال بودیم چون برانامه آماده نبود.
احمد هم می گفت این یه دونه از اون چیزاییه که باید بهانه بشه و باش زمان خرید.
خلاصه نزدیکای قم بودیم که اتوبوس تو استراحت گاه نگه داشت و ما هم اونجا اتوبوس را تغییر دادیم و اومدیم به سمت اصفهان
یه جورایی هم خوشحال بودیم که زمان دستمون اومده و می تونیم برنامه را تکمیلتر کنیم. از طرفی هم من برنامه کلاسیم را تو

دانشگاه کنسل کرده بودم در حالی که ایران بودم یه جورایی از این جهت برای من بد شده بود.
با علی کلی حرف زدیم مثل همیشه در مورد ازدواجش با غزاله و مشکلات سر راهش.
منم می گفتم من که کیسی ندارم باید یه ازدواج عاقلانه بکنم تا یه ازدواج عاشقانه.
در مورد سن ازدواج نظر علی خیلی جالب بود در واقع از نظرش جاخوردم می گفت اختلاف سنی 7 سال هم خوبه اگه آدم زن

خیلی جوون بگیره هم خوبه
یه جورایی می شد بفهمی پشت حرفش چیه .
چمی دونم خدا هر چی بخواد همون می شه.

کی مقصره

فردا باید با علی بریم تهران تا از اونجا بریم دبی و از اونطرف هم بریم چین. 

دیشب به ربانی زنگ زدیم کلی دپرس بود می گفت چرا به این آقایون نگفتید که تو طول دو ماه نمی تونید برنامه را بنویسد . آخه اینا که نمی تونند نویگیتور را تولید کنند بعد بشینند تا ما برنامه اون را بنویسیم به نظر من باید سفر مون را عقب بندازیم. 

 

حسابی من و علی کفری شده بودیم . 

خیلی آدم بی منطقیه اصلا مسولیت حرفاشا قبول نمی کنه . 

آخه یکی نیست بگه مردک ما دوماه پیش بهتون گفتیم این برنامه دو ماهه تولید نمی شه . 

اون موقع شما ها بودید که می گفتید نه اگه اینا به اونا بگیم پروژه می پره. 

حالا با کمال پر رویی زده زیره همه حرفاش . 

اصلا به این بشر نمی شه اعتماد کرد . 

 

کلا وقتی بخواد یه چیز را توجیه کنه از روش های منطقی و غیر منطقی استفاده می کنه . 

گاهی وقتا یه حرفایی می زنه که هر آدم عاقلی می دونه این حرف چرت و پرته اما بازم رو حرف خودش وامیسه .  

 

 در کل احمد هم دل خوشی ازش نداره . 

ما هم با این کاراش دیگه داریم از دستش شاکی میشیم اما دو دلیل وجود داره که فعلا کوتاه می یاییم. 

۱- امکان گرفتن پروژه از مراکز مهم را داره 

۲- شرایط فعلی این اجازه را نمی ده 

  

البته یه جورایی هم با هم رفیقیم و این مسئله را بدتر می کنه.

احمد بنده خدا هم که حسابی ناراحت می گه به اونا نگید چه قدر طول می کشه پروسه ما ایرانیا خودش طولانی هست . یعنی تا اونا میاند خودشون را جمع و جور کنند در واقع اون زمانی که ما می خواهیم را بهمون دادند. 

 

من معتقدم که ۵ ماه نیازه تا این پروژه نهایی بشه  

علی می گه ۶ ماه  

 

احمد هم گفته که نگران نباشید من این زمان را از اونا می گیرم . 

خدا به خیر کنه .