خواستگار

دارم یخ می زنم . 

من و اسماعیل نشتیم تو این اتاق برا چی؟ 

برا اینکه برای معصومه خانم خواستگار اومده و دارند تو اون اتاق صحبت می کنند. 

طرف ظاهر مهندسه حالا باید دید که بعد چی از آب در می یاد. 

معمولا من در دفعه اول حضور بهم نمی رسانم و می گذارم اگه طرف آدم حسابی بود باش روبه رو می شم. 

برای مژگان که همینطور شد البته من اون موقع نظر مساعد نداشتم. 

که اشتباه می کردم سعید در کل آدم خوبیه و مژگان را حسابی دوست داره و خوشبختانه این دوست داشتن دو طرفست. 

انشا الله این معصومه هم بره خونه بخت و خوش بخت بشه خدا شاهد که هرز گاهی سر نماز از خدا همین را می خواهم . 

هم به خاطر خودش هم بخاطر مامان . 

بنده خدا مامان حسابی به خاطرش نگرانه خودشم درک این را نداره که مامان چه قدر نگرانشه . 

مدام زخم زبون به مامان می زنه این از همه چی من را بیشتر زجر میده.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد