کار کار

این روزا حسابی باید کار کنم چون قراره دو سه هفته دیگه بریم چین و اونجا باید برنامه ها را تحویل بدیم برای اینکه روی وسیله هاشون بزارند. حسابی سردر گمیم  

این ویژوال سی امبد شده هم که بیچاره کرده مارا هنوز قلقش دستم نیومده . 

در کل قسمت امنیت مر بوط به من میشه پوسته هم باید علی بسازه . 

علی خوب سرچ می کنه و اطلاعاتشم بیشتر از منه اما دریغ از یخورده پشتکار البته وضع من هم زیاد در این زمینه خوب نیست اما اینقدر سرم می شه که تو شرایط بهرانی به خودم فشار بیارم . 

امروز کلی رو پروژه کار کردم ای داره جلو می ره اما کند. 

ظهر هم با خاله منیر و خاله زهرا و بچهاشون رفتیم لب رودخونه غذا خوردیم در کل نمی خواستم برم چون مریم و شوهرشم بودند . 

تا حالا باهم ندیدمشون برا همینم فکر می کردم دیدنشون باعث بشه مد تنهاییام شروع بشه و تو این شرایط  خوب نبود اما مژ گان بعد از مدتها از کرمان اومده بود خونمون و برای دل اونم که بود رفتم . 

تعجبی بود برام زیاد احساس خاصی نداشتم مریم هم خیلی تغییر کرده بود یه خورده زشتر شده بود.  شوهرشم بود ازش خوشم می یاد . 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد