تنهایی

 و این چنین است که سالهاست میگذرد

و من هنوز تنهای تنهایم

تنهایی من از جنس خاکستر ققنوس است

و چه سنگدل است باد

چرا که آن را از من گرفته است

بادی که مرا به وسعت جهان پهن ساخت...و طوفانی که مرا نابود کرد

و شکستم به ناهنگام در اوج جوانی....

وچه خیال های پوچی که از من رسوا شد

و چه خوب شد چرا که من هر آنچه را به ظاهر داشتم,دیدم

آری من دیدم که هیچ ندارم و چه نداشتن های زیبایی

وجود من تهی است ...از دوست...تهی است از عشق

و نیز از مردمان گرگ صفت نیز تهی است

از به ظاهر رفیقانی که دم از عشق می زنند

آری وجود من ؛ تهی است از مهر و نیز محبت

و چه سبکبالم من ..آری,نازنینم ؛وجود من خالی است از هر آنچه در شما وجود دارد

و چه مالامال از تنهایی ...و چه مالامال از تنهایی

ای که هوای من شده ای دم زدن در تو حیات من است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد