قلب پس گرفته شده

تو که قدر وفام رو ندونستی ، میشد یه رنگ بمونی ولی نتونستی

                                      گمون نکن تو دستات یه اسیرم ، دیگه قلبم و از تو پس میگیرم

می دونی چی شده

می خواستم زودتر از اینا بنویسم اما به یه دلیل که الان میگم ننوشتم البته

تنبلی که جای خودشوداره

آره خدا منو دوباره رو یه جاده ی جدید گذاشته  فقط امید وارم آخرش مثل تو دره  نداشته باشه

من ....

من دوباره به یه نفر توی دانشگاه علاقه مند شدم .عاشق نه!

می خوام جریانات از این به بعد مرتب بنویسم چون می دونم خاطر انگیز می شه

جریان مال قبل عید  بود اما  من خجالتی هرچی  رفتم ببینم که حلقه تو دستش داره

یا نه نشد. اونم که مثل توو کم میاد دانشگاه .

اینکه میگم مثل توو می دونم این حرف خطرناکیه چون من معتقدم آدم نباید این مقایسه را در این موارد بکنه

چون اگه از اول این طور باشه عادت میکنه توهمه چی میخواد با 

 دیگری مقایسه کنه  ودر کل به مشکل می خوره چمی دونم...

خلاصه تا ما امدیم ببینیم حلقه داره یانه  روزها  گذشتو عید شده من تازه امروز

 فهمیدم حلقه نداره .کلی خوشحال شدم .داره فوق لیسانس هوش مصنوعی

 می خونه مثل خودم تو ACM هم شرکت کرده

البته کلی زد حال هم هست که بعدن می گم .

عملیات تحقیق شروع شده البته با تکنیک های غیر اخلاقی (اخه مجبورم) دارم پسوورد میلشا در مییارم

 

این  روزا خیلی پروسس دارم همین الان هم تو دانشگاهم  باید پایان نامه

 رو آماده کنم برنامه موبایلهارو بنویسم برای دکتری بخونم

تازه دور دانشگاه در تعقیب این خانوم هم باشم که این قسمت مثل تفریح می مونه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد