جدایی نادر از سیمین

سه شنبه با دوستان رفتیم سینما فیلم جدایی نادر از سیمین را دیدیم.

واقعا فیلم قشنگی ساخته بود بازی بازیگرها که فوق العاده بود. بر خلاف خیلی از فیلمهای ایرانی آخرش خیلی گنگ تموم می شد.


موضوعش هم مناسب بود. تو  یه سکانسش دختر خونواده برای اینکه یه دورغ گفته بود آنچنان ناراحت بود که اشک از چشماش راه افتاده بود. خیلی به مسئله دورغ پرداخته بود. این موضوع خیلی مناسب حال و روز ایران امروز ماست. ایرانی که از اون بالا تا این پایین سراپا با دروغ آمیخته شده. 


امروز داشتیم تو دانشگاه با بقیه همین موضوع را بحث می کردیم. بیشتر موضوعات سیاسی وسط بود. آخه خیلی وضع جامعه ایران این روزها آشفتست. از یه طرف ریس دولت هست که با رهبر کنتاکت پیدا کرده و اجازه نداده که حق قانونیه خودش را آقای رهبر به اسم های مختلف ازش بگیره از طرف دیگه ویدئو هایی است که تو یکیش گفته میشه آقای رهبر موقع ولادت گفتند "یا علی" و فیلمی که رهبری را سید خراسانی و ریس دولت را شعیب بن صالح معرفی میکنه.


خیلی موضوع طولانیه وخیلی حرفاست.


بچه ها می گفتند خیلی بد وضعیه، دارند با اینجور فیلمها قداستی برای رهبری درست می کنند که دیگه نفوذ پذیر نیست. البته به نظر من این کاملا عکس عمل می کنه.


اصلا مولانا یه شعر داره که مناسب همینه


نردبان این جهان ما و منیست     عاقبت این نردبان افتادنیست

لاجرم آنکس که بالاتر نشست     استخوانش سخت تر خواهد شکست



من و پروژه

تو اتاقم نشستم تا ساعت 10:30 بشه برم سر کلاس. روزهای شنبه و یکشنبه را کلاس دارم بقیه را هم برای خودم هستم. البته نمیشه بگی برای خودم چون یک سری پروژه دانشجویی و گروه رباتیک وجود داره که زیر نظر من هست. 

این کار را خیلی دوست دارم چون مدام با آدمایی سر و کله میزنی که پر از انرژِی هستند و این به تو کلی انرژی میده. مدیریتی که از دکتر یاد گرفتم اینجا خیلی به دردم می خوره. چند نفر آدم حرفه ای پیدا کردم که کل دانشجوها زیر نظر اونا کار کنند و از نظر پاسخگویی همین آقایون لیدرها پاسخگو باشند. اینجوری خیلی خوبه چون از بعضی از بچه بازیهای دانشجویی راحت میشم بخصوص از دخترها چون مدام اینچنداتا با اونا قهر هستند یا به عکس.


در زمینه پروژه هم می خواستم کلی از ایده های خودم را پیاده کنم اما نشد. چون خیلی سطح بچه ها پایینه. برای همینم سعی کردم به هر کس با توجه به توانش پروژه بدم. البته یکیشون بود که نسبتا خوب بود برای همین از اون تو اون جهتی که می خواستم استفاده دارم می کنم.


کلا نظرم اینه که خیلی از پروژه ها دانشجویی کارایی ندارند البته درسته که هدف کارایی داشتن نیست اما وقتی میشه پروژه را طوری طرح کرد که علاوه بر اینکه دانشجو یه چیزی یاد بگیره یه مشکلی از جامعه هم حل بشه یا مشکلی از آدما، چرا نباید این کار را کرد؟


سال های پیش فیلمی را تو تی وی دیدم که یک نفر را نشون می داد که لال بود و می خواست تاکسی بگیره بنده خدا نمی تونست به تاکسی ها بگه که کجا می خواد بره و کلی مشکلای دیگه داشت. همونجا به فکر این افتاده که خیلی راحت می شه چیزایی را ساخت که مشکلات از این دست را حل کرد.

رو همین حساب هم وقتی دیدم دانشجو اهل تحقیقه فرستادمش انجمنهای مربوطه که تو شهر خودمون بودند تا مشکلاتی که مربوط به ناشنواها و نابینا ها میشه را پیدا کنه.


رفته بود انجمن ناشن*وایان خودم هم می خواستم برم، ایمان هم اومد اما همون روز ایمان تصادف کرد و نتونستیم بریم. خلاصه بهش گفته بودند که یکی از مشکلاتمون این که وقتی رانندگی می کنیم یا تو سطح شهر حرکت می کنیم صداهای هشدار دهنده مانند بوق ماشین ها را نمی تونیم بشنویم و این خیلی دردسر ایجا می کنه. پروژه این آقا این شد که ساعتی درست کنه که در صورتی که تو محیط صدای هشدار دهنده بود با ویبره به اطلاع طرف برسونه. 


البته کلی بنده خدا سرچ کرده اما آخرش مجور شدم خودم هم وارد کار شم. این کار را دوست دارم حتی اگه به سرانجام نرسه.  حالا تا ببنیم چی میشه. اگه تو اینهمه پروژه که باهام میگیرند فقط یکیش به درد یک سری آدم بخوره همون کافیه.

باید کاری کنم این خلاقیت از بین نره!