تولد قمری

امروز تولد منه!

البته از نوع قمریش. دیروز اولین روز سربازی اسماعیل بود. افتاده اراک، مامان بابا هم مثل اینکه بچشون می خواد تازه بره پیش دبستانی هر دو تاشون صبح ساعت 4 با اسماعیل راه افتادند رفتند اراک. این سوژه ما شده بود. بهشون گفتم برید دستشا بزارید تو دست مدیرشون بگید این بچه را زیاد اذیت نکنه ها. عیدم یه تفنگ پلاستیکی کادو بگیرید برید بدید دم پادگان تا به بچه سر صف هدیه بدند باعث تقویت روحیش بشه.


والا ما که به خصوص برای قسمت دوم سربازی افتاده بودیم تو بیابون های قزوین از سر جاده باید یه 3 تا 4 کیلومتر پیاده می رفتیم تا تازه سردر پادگان معلوم بشه اون وقت اینا!


خلاصه اینکه وقتی بر گشتند دیدم یه کیک تولد با کلی کادو گرفته بودند. می گفتند چون تولدتون ما کربلا بودیم امروز براتون تولد گرفتیم. هیچی تو یه سکوت مرگبار نشتیم چهار نفری کیک را خوردیم.


تو مزار   شاعر  عاشق  دیدی             پس چرا شور به دریا زدنت نیست هنوز؟

شور به دریا زدنش نیست هنوز      ورنه من غرقه آن دریایم که برش، ساحلی نیست هنوز



شاعر عاشق = رهی