امروز تاسوعای امام حسینه.
همه شیعیان امام حسین را خیلی دوست دارند به خاطر شجاعتش
به خاطر زنده کردن دین خدا
به خاطر این که با وجود این که می دونست کشته میشه تسلیم ظلم نشد
منم دوسش دارم البته شدتش به اندازه خیلی ها نیست.
مشکل می دونید چیه اینه که از بس تو جامعه امروز ما در مورد این چیزا غلو شده باید هر چیزی که به خصوص توسط آخوندها یا همان روحانیون مطرح می شه را با دقت در موردش تحقیق کرد بعد پذیرفت یا ردش کرد.
همین امروز مامان اومده بود و می گفت که ظاهر آخوند محله گفته که این تابلو که عکس امام ها را روش نوشته تبرک داره اسماعیل هم مسخرش می کرد. عجبا از جهل مردم!
یادمه سال پیش هم یه آخوندی اومده بود و کلی در مزایای قمه زنی صحبت می کرد واقعا تعجبی بود.
این کم روی و زیاد رودی ها به زیان دین تموم می شه .
اینا همه می دونند اما کیه که توجه کنه اونی که می ره اون بالا یا مجلسی را رهبری میکنه دنبال این چیزا نیست دنبال اینه که مجلس را گرم کنه با هر روایت راست و درغی که میشه مهم این نیست که راست باشه مهم اینه که باحال باشه و تازه و گریه آور!
تا اون مجلس سال دیگه پربار تر باشه یا اون منبری معروف بشه.
جالب اینجاست که مردم هم به سما این جور مجالس بیشتر کشیده میشند.
خدا می دونم که همچین آدم روشنی هم نیستم اما خدایا سعی می کنم که تورا بیشتر بشناسم و از دینه ارثی دوری کنم !
من وقتی میبینم که یه بچه فسقلی به راحتی می تونه انگلیسی صحبت کنه خیلی بهم فشار می یاد کلا من تو دانش خیلی حسودم و اصلا از این اخلاقم خوشم می یاد چون باعث پیشرفتم میشه.
یادم تو عروسی جواد احمد عمه را دیدم حسابی دار رو زبان کار می کنه در مورد زبان هم
چند تا چیز پرسید که باعث شد بنده حسابی کنفت بشم باخودم هونجا عهد کردم که پوزشا بزنم.
اصلا چه معنی داره که آدم تو این سن و سال زبان بلد نباشه.
خلاصه کژدار و مریض چسبیدم به زبان وضعم خیلی بهتر شده دو شب پیش رفته بودیم خونه عمه آخه از سوریه اومده بود دوباره احمد را دیدم و دوباره شروع کرد انگلیش صحبت کردن منم یه
خورده صحبت کردم .
گفت وضعت خیلی بهتر شده کلی خوشحال شدم.
الان هم دارم یه برنامه روی موبایلم می نویسم که با تکنیک لایت نر کار می کنه
مطمئنم که تا حالا هیشکی تو ایران اینکار را نکرده این برنامه را به زبان جاوا می نویسم.
حسابی داره اذیت می کنه.
اما اگه تموم شه حسابی موثر می تونه باشه تو یادگیری کلمه ها .
این برنامه اینجوری کار می کنه که هر زمان که بازش بکنی یه دیکشنری میزاره جلوت و تو بهش می گی که من امروز این کلمه ها رو یاد گرفتم اونم این کلمه ها رو تو روزای دوم و ۴و۸و۱۶و۳۲ ازت می پرسه با این کار تضمین می شه که کلمه تو ذهنت حک می شه.
برای دیکشنریشم چون منبعی نداشتم مجبور شدم یه برنامه با سی شارپ بنویسم که به نارسیس وصل می شه و دیکشنری اون را تبدیل به دیتابیس می کنه.
خداییش عجب دیکشنریه توپیه همه کلمه ها رو داره با مترادف و متضاد.
حسابی دارم روش کار می کنم .
فردا صبح هم باید برم مژگان را از ترمینال بیارم
وای کی صبح ساعت ۵.۵ بیدارشه!
دو سال پیش تو همین روز از طرف خانوم بهنام فر رفتیم کافی شاپ.
آخه روز تولدش بود با بچه ها کلاس رفتیم البته دبیری نیومد اون روزا به دلایلی هم از من بدش می یومد هم تو مد ازدواج با یکی بود برای همینم نیومد. یه روز اگه فرصت کردم راجع به اختلافاتمون می نویسم.
اون روز مهمون نبودیم همه پیکی حساب کردیم دلیلشم این بود که وضعیت بهنام فر خوب نبود درست یادم نیست اما اون چیزی که اون روز را موندگار کرده بود این بود که من
همیشه سر به سر بهنام فر می زایشتم که آخه این چه مهمونی بود که ما پیکی حساب کردیم.
حالا اون کاناداست و میل زده که: