وای خدا راحت شدم بالاخر منم دفاع کردم روز پر دردسری بود صبح ساعت ۸.۰۸ دفاع شروع شد منم اولش یک سری توپوق زدم اما بعدش جوگیر شدم و حسابی جلسه را اداره کردم کلش ۴۲ دقیقه شد بعدش نادر یه سوال کرد و بعد اونم دکتر احمد زاده شروع کرد به سوال کردن معلوم بود هیچی از دفاع متوجه نشده چون سوال های قاراش میش می پرسید بعدشم دکتر سیدی یه سری سوال کرد چیز خاصی نبود از بچه ها که پرسیدم می گفتند خوب بود استرس نداشتی .
دیشب تا صبح با نادر پاورپوینت درست می کردیم واقعا این نادر موجود بسیار نادری هستش
از من بیشتر به پاورپونت من اهمییت می داد واقعا مرامش بسیار بالاست امید وارم بتونم روزی براش جبران کنم اینجام نوشتم که این کارش هرگز یادم نره.
یه چیز عجیب اینکه زینب هم اومده بود من سر دفاع داشت قند تو دلم آب می شد . شاید اومدنش به این دلیل بود که می خواست ببینه خونواده من چه شکلی هستند یا شاید به خاطر اون سلام من بعد جواب ردش بود اگه بعد ها وقت کردم در موردش می نویسم خلاصه ما امروز تو تیریپه زندگی قشنگو اینا هستیم.
سلام. آرزو می کنم هیچ وقت غمگین نباشی
به من هم سر بزن.
سلام
خوشحال می شم به سایت ما بیایی