یلدا 88

امشب یلداست. از این شب خاطرات زیادی دارم قبلنا همیشه یه هندونه 8 یا 9 کیلویی بزرگ برمیداشتیم و می رفتیم خونه عمو حسین اونجام که میوه بارون بود آخه عمو خیلی آدم مهمون بازیه امشب هم خودش تماس گرفت گفت که بیاین اینجا، تولد خودم هم هست هدیه تونم با خودتون بیارید

اما امشب مد تنهاییای من بالا اومده بود حتی سر سفره هم نرفتم. مامانم که کلی شاکی شده بود خونه عمو هم نرفتیم. وقتی می رم تو این مد معمولا میام تو اتاق خودم، با کسی حرف نمی زنم یک آهنگ می گذارم و به چیزایی مختلف فکر می کنم. شاید این مشکل روحیه و خودم نمی دونم!



بگو یا رب

 بگو یارب چه بد گفتم چه بد کردم

که نزدت خویشتن را دیو و دد کردم

مرا یارب نمیخواهی گناه هستو

اگر نفرین به این دنیای بد کردم

به حرفم گوش کن یارب ، به دردم گوش کن یارب

اگر بیهوده میگویم مرا خاموش کن یارب


به جز عشقی که دردش را به من دادی

                به من یا رب چه بخشیدی که رد کردم


شب مستی اگر یک توبه بشکستم

    سحر تکرار توبه صد به صد کردم

به سیلابم کشاندی زیر و بم دیدم

    تحمل در عذاب جزر و مد کردم

برایم آتش دوزخ فرستادی

    برایت لاله ها را در سبد کردم

گرفتی جامه فخر مرا از من

    صبورانه کله را از نمد کردم

نشانم ده اگر یک مور آزردم

    اگر یکدانه گندم را لگد کردم

 


مکر زنان

آورده اند  مردی بود که پیوسته تحقیق ِ مکرهای زنان می کرد و از غایت غیرت ،هیچ زنی رامحل اعتماد خود نساخت و کتاب

" حیل النساء " (مکرهای زنان) را پیوسته مطالعه می کرد. روزی در هنگام سفربه قبیله ای رسید وبه خانه ای مهمان شد.

مرد ِخانه حضور نداشت ولکن زنی داشت در غایت ظرافت ونهایت لطافت . زن چون مهمان را پذیرا شد با او ملاطفت آغاز نمود. مرد مهمان چون پاپوش خود بگشود وعصا بنهاد،


به مطالعه کتاب مشغول شد. زن میزبان گفت: خواجه ! این چه کتاب است که مطالعه میکنی؟ گفت:حکایات مکرهای زنان است. زن بخندید وگفت : آب دریا به غربیل نتوان پیمود وحساب ریگ بیابان به تخته خاک ، برون نتوان آورد و مکرهای زنان

در حد حصر نیاید . پس تیر ِغمزه در کمان ِابرو نهاد و بر هدف ِ دل او راست کرد واز در مغازلت و معاشقت در آمد چنان که دلبسته ی ِ او شد. در اثنای آن حال، شوهر او در رسید..


زن گفت : شویم آمد وهمین آن که هر دو کشته خواهیم شد . مهمان گفت:تدبیر چیست؟ گفت :برخیز و در آن صندوق رو . مرد در صندوق رفت. زن سرِ صندوق قفل کرد . چون شوهر در آمد پیش دوید و ملاطفت ومجاملت آغاز نهاد و به سخنان دلفریب شوهر را ساکن کرد. چون زمانی گذشت گفت: تو را از واقعه امروز ِ خود خبر هست؟ گفت نه بگوی.

 گفت: مرا امروز مهمانیآمد جوانمردی لطیف ظرایف و خوش سخن و کتابی داشت در مکر زنان و آن را مطالعه میکرد من چون آن را بدیدم خواستم که او را بازی دهم به غمزه بدو اشارت کردم ، مرد غافل بود که چینه دید و دام ندید. 

به حسن واشارت من مغرور شد و در دام افتاد .و بساط عشق بازی بسط کرد وکار معاشقت به معانقه (دست در گردن هم)رسید. ساعتی در هم آمیختیمهنوز به مقام آن حکایت نرسیده بودیم که تو برسیدی وعیش ما منغض کردی! زن این میگفت و شوهر او می جوشید ومی خروشید وآن بی چاره در صندوق از خوف می گداخت و روح را وداع می کرد. پس شوهر از غایت غضب گفت: اکنون آن مرد کجاست؟

 گفت:اینک او را در صندوق کردم و در قفل کردم.. کلید بستان و قفل بگشای تا ببینی. مرد کلید را بستاند و همانا مرد با زن گرو بسته بودند(جناق شکسته بودند) و مدت مدیدی بود هیچ یک نمی باخت. مرد چون در خشم بود بیاد نیاورد که بگوید *یادم * و زن در دم فریاد کشید *یادم تو را فراموش 

. * مرد چون این سخن بشنید کلید بینداخت وگفت :

 " لعنت بر تو باد که این ساعت مرا به آتش نشانده بودی و قوی طلسمی ساخته بودی تا جناق ببردی."

پس با شوهر به بازی در آمد و او را خوش دل کرد .چندان که شوهرش برون رفت ، درِ صندوق بگشاد و گفت: ای خواجه چون دیدی، هرگز تحقیق احوال زنان نکنی؟

گفت:توبه کردم و این کتاب را بشویم که مکر و حیلت ِ شما زیادت از آن باشد که در حد تحریر در آید.

 

انفعال

یه چند روزی بود که حادثه های متفاوتی پیش اومد که نتونستم اینجا بنویسم. نمی دونم خیلی روزهای جالبی را طی نمی کنم. بیشتر از این ناراحتم که چرا از زندگیم درست استفاده نمی کنم. دقیقا شده مثل روزهای پایانی دانشگاه، می دونستم روزهای خوبی را دارم طی می کنم اما بازم نمی تونستم درست ازش استفاده کنم. حالام همینطوره روزها پشت هم میگذره و من فقط نظاره گر اونام.

بدتر از همه بعضی از وقتها وقتم صرف اصلاح اشتباهات گذشتم میشه.  باید خودما اصلاح کنم باید بیشتر برنامه ریزی شده رفتار کنم و پایبندیم را بهش بیشتر کنم.

یه چند روزی هم هست که از زینب خبری نیست. من پی دی افش را جواب دادم انتظار داشتم که جواب بده. می دونم این پی دی اف بازی ما هم مشکلی را حل نمی کنه بیشتر دنباله اینم که یه چندتایی رد و بدل بشه و بعدشم اگه بشه یک بار دیگه حداقل باهاش رو در رو صحبت کنم و اگه اومد که چه بهتر اگه هم نیومد خودم برم پیش مشاوره و اگه همه اینها درست پیش رفت بعد به خونواده بگم.

 البته من اینا می گم اما خدا می دونه چی پیش میاد. باید یه جورایی وقت بزارم برای دسته بندی اختلافات و مشترکات اینجوری اگه بریم پیش مشاوره خیلی مفیدتره.